قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / اساتید / شیخ فاضل تونی

شیخ فاضل تونی

این کلمه چند جمله‌اى از بیوگرافى استاد ارجمند و عزیزم حضرت علامه‌ آقا شیخ محمد حسین فاضل تونى رضوان الله علیه است:

این کمترین شرح قیصرى بر فصوص الحکم، و قسمتى از اوائل طبیعیات شفاى شیخ رئیس را در محضر مبارکش درس خوانده است، و مدرس ما دار العلم آنجناب اعنى سراى آن سرور در کوچه میرزا محمود وزیر جنب سرچشمه تهران بود که به فرمان آن بزرگوار صبح هر روز اول طلوع آفتاب از مدرسه مروى بدانجا براى درس حاضر مى‌شدیم.

پس از شرح قیصرى براى بناگذارى درس شفاء در ساعت چهار بعدازظهر روز دوشنبه بیست و سوم مهر ماه سنه هزار و سیصد و سى و پنج شمسى به حضور انورش تشرّف حاصل کردم، نخست نسخه‌اى از إلهیات را که از آثار قلمى خود آن جناب است به بنده اهداء فرمود، و سپس از هر درى سخن به‌میان آورد:

فرمود:

تاریخ تولّدم بیست و پنج محرّم سنه هزار و دویست و نود و هشت هجرى قمرى است (۱۲۹۸ ه ق) و اکنون عمرم هفتاد و هشت (۷۸) سال است.

و فرمود:

یازده ساله بودم که پدرم مرحوم ملّا عبد العظیم که واعظ تون و حوالى آن بود و محبوبیّت و شهرتى خاصّ و بسزا داشت، به بیمارى ذرب در شبى که تنها من با ایشان بودم وفات نمود و من هیچ ملتفت نشدم که ایشان مرحوم شده است.

و فرمود:

در تون، صرف را خدمت شیخ محمد حسن تتلمذ نموده‌ام.

و جامع المقدمات و شرح قطر و هشت باب مغنى اللبیب و شرح سیوطى بر الفیه ابن مالک را در تون خوانده‌ام. و مطوّل را در مشهد خدمت ادیب نیشابورى تا مسند الیه در «تحقیق ما انا قلت» که در اینجا خوب تحقیق نکرد و مأیوس شدم پیش شخصى به نام آقا میرزا عبد الرحمن رفتم که مثل ادیب سروصدا نداشت ولى اعلم از او بود، و «تحقیق ما انا قلت» را خوب بیان کرد. و ریاضیات را نیز پیش آقا میرزا عبد الرحمن خوانده‌ام.

و فرمود که

عادت مرحوم ادیب این بود که درس هرروز را مى‌بایستى یکى از شاگردان بخواند، در روز چهارم نوبت به من رسید که از دیگران بهترخواندم، مرحوم ادیب گفت: این رجل فاضل کیست؟ مرا پیش خود خواند و در پهلوى خود نشانید، بدین سبب از آن روز به فاضل مشهور شدم.

راقم گوید که حقّا جناب استاد فاضل تونى ادیبى به تمام و کمال بود، و قلمى شیوا و رسا داشت و بویژه قلم فارسى او بسیار دلنشین بود و در انشاى نثر فارسى توانا بود، جز این که از حسن خط حظّى نداشت.

و فرمود:

سالى در مشهد مقدّس که مشغول تحصیل بودم، در ماه مبارک رمضان آن سال فقط سه تا سحر با نان و ماست بسر بردم، و بقیه را بر اثر تنگدستى با نان و پیاز، ولى صفاى باطن و لذّت روحى و معنوى را در همان سال یافته‌ام.

راقم گوید که مرحوم استاد فاضل تونى در دوران تحصیلى در امر معاش سختى بسیار کشیده و چشیده است، و دو صد چندان این شاگرد بى‌نوایش.

بسیار از دو تن از استادانش یکى مرحوم جهانگیر خان قشقایى در اصفهان، و دیگرى آقا میرزا هاشم اشکورى در طهران، نام مى‌برد.

و فرمود:

با آقاى بروجردى (مرحوم آیه الله حاج آقا حسین بروجردى) در درس آخوند کاشى (مرحوم آخوند ملّا محمّد کاشانى) و درس جهانگیر خان قشقایى در اصفهان شرکت داشته‌ایم.

این فقیر إلى الله که خواست شرح قیصرى بر فصوص الحکم را شروع کند از استاد علّامه شعرانى رضوان الله علیه راهنمایى خواست، آن جناب فرمود:

اگر آقاى فاضل تونى قبول کند خیلى خوب است.

بعد از آن استاد شعرانى فرمود که

من به سنّ شما بودم و در تهران درس مى‌خواندم، در همان وقت آقاى فاضل تونى یکى از اساتید حوزه علمى اصفهان بود و آوازه‌اى بسزا داشت و شهرت علمى تمام. پس از شرح فصوص یادشده خواستم شفا را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانى مشغول بودم، باز از آنجناب راهنمایى خواستم که اجازه مى‌فرمایید شفا را از اول طبیعات نزد فلانى (یکى از روحانیون نامدار آن روز طهران را اسم بردم) بخوانم؟ در جوابم فرمود:

این آقا از خارج حرف و مطلب خیلى مى‌داند ولى ملّاى کتابى نیست، طلبه باید پیش ملّاى کتابى درس بخواند، اگر آقاى فاضل تونى درس شفا را براى شما قبول کند خیلى خوب است.

خاطره‌اى ناگوار از درس شفاى استاد فاضل تونى پس از مدّت مدیدى که بسیارى از طبیعیات شفا را در نزد وى خوانده‌ام، برایم روى‌آورده است، بدین شرح:

در این درس شفا کسى با من شرکت نداشت فقط من تنها به محضرش تشرّف مى‌یافتم. یک روز چهارشنبه که روز آخر درس هفته است، دیدم آن جناب رضوان الله علیه درست و موزون مطلب شفا را تقریر نمى‌فرماید و پریشان مى‌گوید، و من چند بار سؤال پیش آوردم و جواب مقنعى نفرموده است؛ چنین انگاشتم که شاید مانعى پیش آمده است و درس را مطالعه نفرموده است. و روزهاى پنجشنبه و جمعه و دیگر تعطیلیها در محضر استاد شعرانى دروس ریاضى فرامى‌گرفتم، لذا فرداى آن روز چهارشنبه یادشده براى درس ریاضى به حضور استاد شعرانى شرفیاب شدم، و در آن محضر نیز تنها بودم؛ غرض این که بسیار خامى و بى‌ادبى از من سر زده بود که به استاد شعرانى عرض کردم: حضرت آقا دیروز جناب استاد فاضل تونى درس شفا را درست تقریر نفرموده است، و من چند بار سؤال پیش آورده‌ام و لکن از ایشان جواب موزون و مطبوع نشنیدم، لاجرم سکوت کردم و پى‌گیرى نکردم. استاد شعرانى در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون این که سر بلند کند و مرا نگاه کند به حالت انقباض و گرفتگى چهره با لحنى خاصّ و اعتراض‌آمیز فرمود: درسها و بحثهایت را کم کن و شفا را پیش مطالعه کن و در آن بیشتر زحمت بکش. من خاموش شدم، ولى انفعالى شدید به من روى آورد که شاید استاد شعرانى این گستاخى را از من درباره خودش نیز احتمال دهد که در محضر استادان دیگر از ایشان هم چنین بى‌ادبى از من صادر شود. تا فرداى آن روز که روز جمعه بود و براى درس ریاضى تشرّف حاصل کردم درحالى‌که آن حالت انفعال بر من حاکم بود، به محض نشستن رو کرد به من فرمود: آقا آن اعتراض دیروز شما بر آقاى فاضل تونى، حق با شما است، زیرا که‌ ایشان به سکته مغزى دچار شده است و الآن در بیمارستان بسترى است و آن پریشانى گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود.

پس از درس استاد شعرانى، به بیمارستان رفتم، تا چشم آن جناب به من افتاد بشدّت گریست و مرا نیز به گریه آورد، دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم:

آقا جان ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم جزاه الله سبحانه عنّا احسن جزاء المعلّمین.

تربت آن بزرگوار در شیخان قم است، و آنچه بر لوح قبرش منقوش است تمام آن گفته و سروده حضرت استاد جلال الدین همایى متخلّص به «سنا» رضوان الله علیه در رثاى آنجناب و تاریخ وفاتش بدین صورت است:

مدفن عالم فاضل بزرگوار حاج شیخ محمد حسین فاضل تونى استاد دانشمند دانشگاه طهران، متولد ۱۲۹۸ قمرى، و متوفاى پانزدهم شعبان ۱۳۸۰ قمرى و دوازدهم بهمن ۱۳۳۹ شمسى.

 

فاضل تونى آن که داشت بفضل‌

اشتهار و بلند آوایى‌

بود نامش حسین و خلق حسن‌

شهره در علم و فضل و دانایى‌

هم به تقوى و دین مسلّم بود

هم به درس و فنون ملّایى‌

چون به هشتاد و دو رسیدش سال‌

رخت بست از جهان غوغایى‌

رفت در بارگاه قدس و شدند

قدسیانش به بزم‌آرایى‌

خواستم سال فوت او ز «سنا»

که در این فن بودش یکتایى‌

گفت تاریخ «فاضل تونى» است‌

چون سه بر جمع آن بیفزایى‌

در دیباچه رساله الهیات که نخستین بار از آن یاد کرده‌ایم فرمود:

… بسیار خوشبخت و سرفرازم که در سراسر عمر طولانى خود جز در راه تحصیل یا تعلیم، و مطالعه یا تألیف قدمى ننهاده، و ملک آزادگى و قناعت را بر هرچیز ترجیح داده‌ام …

تا این که در آخر همین دیباچه فرموده است:

… پس اکنون که آفتاب عمر من به افول مى‌گراید، از این توفیقى که حاصل شد بسیار شاکر و سپاسگزارم، چه شاید این آخرین اثرى باشد که از من به چاپ مى‌رسد و همچون فرزند روحانى عزیز از من به یادگار مى‌ماند …

این عبارت اخیر که فرمود: «همچون فرزند روحانى …» بدین نظر است که آن جناب را اصلا فرزندى نبود. شگفت این که با آن همه تنگدستى و سختیها و ناگواریها که زمان تحصیل در تون و مشهد و اصفهان و تهران دیده است آرزویش این بود که اگر فرزندى داشت باید روحانى در مسیر پدر باشد و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.

حضرت استاد فاضل تونى را آثار گرانقدر از قبیل تعلیقات بر اسفار و بر شفا و بر شرح قیصرى بر فصوص الحکم است. و برخى از آثار آن جناب چون رساله‌اى در الهیات و رساله‌اى در منطق و رساله‌اى در حکمت قدیم و تعلیقه بر فصول دوازده‌گانه قیصرى بر شرح فصوص الحکم به طبع رسیده‌اند. و لکن این رسائل نمونه‌اى از معارف و واقعیّت آن جناب‌اند.

و یکى دیگر از آثار آن جناب، ترجمه فن سماع طبیعى از کتاب شفاى شیخ رئیس است بدان‌گونه که در نکته ۹۵۰ کتاب هزار و یک نکته گفته‌ام:

مرحوم استاد بزرگوارم جامع علوم عقلى و نقلى، آیه الله علامه محمد حسین فاضل تونى قدّس سرّه الشریف روزى در مجلس درس شفاى شیخ رئیس که در منزل آن جناب که بیت المعمور این کمترین بود تشرّف مى‌یافتم فرمود: ترجمه شفاى شیخ که بنام محمد على فروغى است به تقریر و توضیح و املاء و القاى اینجانب است که پیش از شما فروغى در نزد من آن را مى‌خواند و تحریر مى‌کرد.

و خود فروغى هم در صفحه دوم دیباچه آن مى‌گوید:

مخصوصا استاد ارجمند جامع معقول و منقول آقاى شیخ محمد حسین معروف به فاضل تونى …

من در همه مدتى که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده مى‌کردم، یک کلمه حرف تند و درشت، و یک بار اخم و ترش‌رویى از او ندیده‌ام، فقط یک روز که مى‌بایستى اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشیم، چند دقیقه دیر شد؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردیم اختلاف‌ افق از مدرسه مروى تا اینجا موجب این تفاوت شده است، تبسّم فرمود و شروع به درس نمود.

آن بزرگوار روحى فداه خیلى خوش‌محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد، و به مطایبه مى‌فرمود: در این وقت هم استاد مى‌فهمد که چه مى‌گوید، و هم شاگرد مى‌فهمد که چه مى‌شنود؛ و چون آفتاب بالا آمده است استاد مى‌فهمد که چه مى‌گوید اما شاگرد نمى‌فهمد که چه مى‌شنود؛ و در بعدازظهر نه آن مى‌فهمد که چه مى‌گوید و نه این مى‌فهمد که چه مى‌شنود.

حضرت استاد علامه فاضل تونى جامع معقول و منقول بود، و به حق از ذخائر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه‌اى بسیار سرشار و قوى داشت. و در ادبیات تازى و پارسى ادیبى بارع و متضلّع بود. و از فقهاى بزرگى مدارک اجتهاد داشت. دروس نهایى فقه را در اصفهان از حوزه‌هاى درس چون آقا سید محمد صادق خاتون‌آبادى، و آخوند فشارکى، و آقا سید على نجف‌آبادى، و حاج شیخ عبد الله گلپایگانى رضوان الله علیهم که از فقهاى بنام بودند به کمال رسانده است.

 

یک دهان خواهم به پهناى فلک‌

تا بگویم وصف آن رشک ملک‌

ور دهان یابم چنین و صد چنین‌

تنگ آید در بیان آن امین‌

اینقدر هم گر نگویم اى سند

شیشه دل از ضعیفى بشکند

رفع الله المتعالی درجاته السنیّه، و افاض علینا من برکات انفاسه النفیسه.

منبع:هزار و یک کلمه،کلمه ۳۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *