قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / بیانات / سیر حبّی

سیر حبّی

﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾

او اوّل ما را دوست دارد، سپس ما او را.
« یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ »
خدا آنها را دوست دارد؛
« هُم » من و شماییم. و « یُحِبّونَه » ضمیر «یحبّونَ» من و شماییم، « یُحِبّونَهُ » آن هو، هویّت و حقیقت الله دار هستی است؛ اما او علّت است؛ نگهداری، عشق، از ناحیه ی اوست. حبّ از ناحیه ی اوست؛ او اصل است. عشق و علاقه و محبت خدای ما به ما، بیش از عشق و محبت پدر و مادر ماست به ما.
این علّت تامّه ی ما نیست.
این معدّ است. واسطه است. اما او علّت تامّه است و ارتباط و بستگی و تعلّق ما به حقیقت دار هستی از هر تعلّقی بیشتر است، منتها:

چون به چشمت داشتی شیشه کبود
زین سبب عالم کبودت می نمود

باید این پرده ها را، رنگها را از پیش چشم برداشت تا آن چشم حق بین سرّ انسان، از ورای حجب به در بیاید و زلال، دار هستی را مشاهده بکند که اگر به این مقام رسیده است، هیچ مقامی، هیچ عنوانی، هیچ هدفی، خواسته ای، دغدغه ای، وسوسه ای، هیچ دستی نمی تواند او را از آن دیدار آشنا و لقاء الله اش باز بدارد.

و انبیا همه همتشان این است که این حجابها را بردارند؛ مردم را به آن چهره ی دلارا، به آن طلعت دلنشین جمال مطلق دار هستی که معاد همه هست و دارند به سوی او می روند، آشنایی دهند. بینایی دهند. روشنایی دهند.

و این زیبایی ها که می بینید، این جمال ها که می بینید، حُسن خلقت خودتان را که مشاهده می فرمایید، این قامت و قدّ موزون و دلارای رستنی ها را، درخت ها را می بینید، این نظم احسن و أتقن آسمانها و زمین ها را مشاهده می فرمایید، اینهمه جمال و جلال که در دریا می بینید، در صحرا می بینید، در زمین می بینید، در آسمان می بینید، شبها که صفحه ی دل گشای آسمان را تماشا می کنید چه دلربایی دارد، این همه که می بینید همه ی این جمال ها و جلال ها سایه ای است از آن جمال مطلق، از آن بهای مطلق.

ما نچشیده ایم و نرسیده ایم و نیافته ایم؛ کامها مریض است؛ دهانها تلخ است؛ مزاجها علیل است؛ طبایع تب دارد؛ نچشیده اند.

شما الآن یک حبّه ی نقل را به دهن مریض بگذارید، آدمی که تب دارد، به دهنش بگذارید، می گوید این حبّه ی نقل، این حبّه ی قند چقدر تلخ است؛ ناگوار است؛ بی خبر از این که تلخی و ناگواری از خود اوست. او مزاجش علیل است؛ او تب دارد؛ نه اینکه نقل تلخ باشد؛ نه اینکه حبّه ی قند تلخ باشد. نه اینکه نماز و روزه تلخ باشد؛ نه اینکه سحرخیزی تلخ باشد؛ نه اینکه تلاوت قرآن تلخ باشد، نه اینکه شهادت در راه حق تلخ باشد؛ نه اینکه امر به معروف و نهی از منکر تلخ باشد؛ نه اینکه خیر اجتماع مردم و سعادت عِرض مردم را خواستن تلخ باشد؛ آنها مریض اند؛ نچشیده اند؛ نمی دانند. باید معالجه بشوند.

اگر در کام نهنگها قرار نگیرند. اگر بتوانند در این کشتی مسافرتی خودشان به سلامت به ساحل مقصود برسند.
و قلزم ها نیافتند؛ که خیلی ها افتادند. و ما هرچه فریاد برآوردیم: کشتی نشتگان در این دریا نهنگ هاست، قلزم هاست و ما می بینیم که این نهنگها دهن باز کرده اند و شما را دارند می بلعند، چرا از خدایتان که ناخدای این کشتی است اعراض کرده اید که به کام نهنگ ها و دنیا افتاده اید؛ گرفتار شده اید؛ بارها گفتیم و چقدر گفتیم و همواره هم خواهیم گفت و چقدر این کشمکش هست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *