قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / متن تفسیر سوره توحید / صوت و متن تفسیر سوره توحید ۱️⃣

صوت و متن تفسیر سوره توحید ۱️⃣

﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾

تفسیر سوره توحید

جلسه اول

علامه حسن زاده آملی

قل هو الله احد.الله الصمد.لم یلد و لم یولد.و لم یکن له کفواً احد

اجمالاً به عرض رساندیم که:

این قرآنی که ما در دست داریم ، نوشته هست؛ از روی آن تلاوت می کنیم، قرائت می کنیم، اینی که در دست ماست صورت کتبیه ی حضرت خاتم صلی الله علیه و آله وسلم است .

صورت خاتَم، صورت اکمل انسانهاست. یعنی حقیقت بهترین افراد آدم و واقعیت انسانِ به تمام معنا انسان که فوق آن متصور نیست.

فوق این خاتم، انسان دیگر متصور نیست.

تمام انسانها و کارها، افراد انسان، همه ، آن نقطه ی غایت و نهایی سیر تکاملی شان آن جناب است .

این حقیقت را که می گوییم حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله، این حقیقت، صورتها دارد؛ صورتهای عینی دارد ، عینی یعنی خارجی، واقعی، عوالم دارد.

آن لوح محفوظ، یک صورتش است، یک حقیقتش است.

که إن شاء الله توفیق یافتیم، به مناسبات ِ پیش آمده، به عرض می رسانیم.

آن لوح، محفوظ است ، و محفوظ، حافظ می خواهد؛ حافظش خداوند عالم است .

آن حقیقت و صورت ،آن لوح زوال پذیر نیست ، موریانه اش نمی خورد ، ضایع نمی شود؛ فاسد نمی شود .

آن لوح ، لوحی که در دست خداست ، حافظ ،اوست و با مدادی آن لوح نوشته شده ، حقایق قرآن عینی که به تعبیر ائمه اطهار ما آن مداد، نور است ، اینجا مداد، مرکب است ، جوهر است ، مرکبهای رنگارنگ است ، اما از عالم ماده که در رفتیم همه می شود نور و قرآن هم که خودش را فرمود من نورم؛ خودش را وصف فرمود که من نورم . فی الجمله در درسهای روز هم دارید، حرفش را مختصر به عرض رساندیم که علم هم نور است. مثل این نور است که الان اینجا تاریک باشد کلید برق را بزنیم اول چیزی که ما می بینیم خود نور را می بینیم و بعد به وسیله نور همدیگر را می بینیم؛ اشیا را، مثلاً فرش این مسجد را.

اولین بار نور را می بینیم. این نور خودش را نشان می دهد ، ظاهر است بذاته ؛ نور را نباید نوری روشن کند ،  آن نور روشن کننده دیگر چیزهاست .، نماینده و نمایش گر و ارائه دهنده ی دیگر چیزهاست . مُظهِر آنهاست.

علم هم همینطور است؛ نور علم همینطور است،

اولین بار خودش نور است ، خودش ظاهر است ، خودش صفاست ، خودش نشاط است ، خودش لذت است ، خودش بهجت است ، بعد بوسیله او دیگر چیزها روشن می شود ، پله پله آدم با این ها چیزهای مجهول را معلوم می کند ، هی پیش می رود، هی نورانی تر می شود .

علم نور است ، قرآن هم نور است ، قرآن غیر از علم چی هست؟ مگر ما در عالم چند نور داریم ؟خدا هم نور است ، الله نور السموات و الارض است، خدا نور است؛ کلماتش نورند .

در قرآن آفتاب را تعبیر فرمود که سراج است، چراغ است، پس او هم نور می دهد، آفتاب. و به پیغمبرش که رسیده اسم خودش را سرِ پیغمبرش هم می گذارد، می فرماید: این پیغمبر من هم نور است.

و اسم آفتاب را هم سر پیغمبر گذاشته ، فرمود : پیغمبر هم ” سراج ” است .

همانطور که خودش را فرمود من نورم ، پیغمبر را هم می فرماید او هم نور است.

جناب رسول الله در قرآن به اوصافی نام برده شد ، از آن جمله نور .

خود قرآن هم به اوصافی نام برده شد از آن جمله نور.

قرآن نور است ، کلام الله است ، متکلمش که خداست هم ” نور ” است  ، رسولش که وحی او را ، کلام او را، کتاب او را به بشر می رساند، به انسان مستعد ، قابل ، لایق می رساند ، او هم خودش نور است؛ آن پیغمبر، نور است.

و جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود : مؤمنین هم نورند؛  اهل قرآن هم نورند .

اهل قرآن چه کسانی هستند؟ مؤمن کیست؟

آن که صاحب نور شد ، آنکه الهی است ، آنکه قرآنی است ، آنکه با ” حقیقت عینیّه ی خاتم ” انس گرفته و آن شده ، به هر اندازه که شده .

پس خدا هم نور ،

کلامش نور ،

پیغمبرش نور ،

و گیرندگان این نور هم هستند  نور؛ که آحاد و افراد مستعدّین و مؤمنین هستند .

این سوره مبارکه ” اخلاص ” مثل همه آیات قرآن، مثل همه ی  سور قرآن، او را عوالم است ، از کتبیه اش گرفته تا به عینیه اش.

آن عینیه، صورتی که خارج واقع است ، آن صورت عینیه ی خاتم است و این قرآن هست، این که در دست ماست ، تلاوت می کنیم، این صورت کتبیه خاتم است .

” صورت ” یعنی چه؟

یعنی حقیقت او ، یعنی واقعیت او ، یعنی آن سرّ انسان ، آن معرف انسان . باز، حقیقت انسان؛ واقعیت انسان.

خداوند که متکلم است ، کلام او مراحل دارد. کلام او را مراتبی است. مثلاً خیلی دورادور یا نخیر، نزدیک اینطوری بخواهیم حرف بزنیم، بگوییم که ما از آن نهان خانه ی سرّمان، از آن ذاتمان، از آن بطنان ذاتمان ، از آن دلِ حقیقتمان ، معنا و کلمات از آنجا برمی خیزد و از آنجا می آید در عالمِ خیال مثلاً.

گاهی حدیث نفس می کنیم ، حرف می زنیم، حرف می زنیم لب نمی جنبد. در صقع ذاتمان ، در موطن خیال خودمان حرف می زنیم. در عالم خواب ، حرف می زنیم ، صحبت می کنیم اما حرف ما را کسی نمی شنود ، یک مرحله کلام است مثلاً، بعد می آید تا می شود کلام لفظی ، به زبان می آوریم .

در این نشئه ، حرف همدیگر را می شنویم.

آن متکلم ، حقیقتِ ماست ، و کلامش را مظاهر است ، مراحل است ، عوالم است ، صورتهاست .

خداوند متعال ” متکلم ” است ، و کلامش را مظاهر است . به یک معنا، حرفهایی که، هرکس کلامی دارد، متکلم است، کیف کان، خداست که دارد خدایی می کند ، به این معنا خداوند ” متکلم ”  است. و کلامش را ، کلماتش را هم صور و مراحل است ، عوالم است ، آن لوح محفوظش ، آن عقل اوّلش.

آن موجودات « و لایعلمُ جنودَ ربِّکَ إلّا هو »

آن کلماتی که دو جای قرآن، سوره لقمان و سوره کهف فرمودند که نفاد ندارد کلمات الهی. که اگر دریاها مرکب بشوند و درختها قلم بشوند و افلاک و اینها صفحه ی کاغذ بشوند که کلمات الهی نوشته بشود ، نفاد بیابد ، نفاد نمی یابد. عرض کردیم یعنی کلمات حق تعالی غیر متناهی است، یعنی انتها و نفاد ندارد . پایان که یافت، متناهی است؛ غیر متناهی است، پس نفاد ندارد. کلمات او غیر متناهی است، چون خود متکلم هم غیر متناهی است ، وقتی متلکم اش غیر متناهی است، کلمات او که تجلیات وجودی او هستند ، از کلمات ما گرفته ، از دَم های ما گرفته ، آثار وجودی هر ذره گرفته ،اصوات حیوانات گرفته ،نفسهای آنها گرفته ، زمینها گرفته ،آسمانها گرفته، کهکشانها گرفته ، ظاهرها گرفته ، باطن ها گرفته ، هرچه هست، تا قیامت بگوییم این گرفته، آن گرفته، حرف ما به جایی نمی رسد .

برای اینکه کلمات الهی، عوالم الهی غیر متناهی است.

چون صانعش ، متکلمش ، کاتبش ، غیرمتناهی است . کتابش هم غیر متناهی است.

هر دو کتابش ، هر سه کتابش، کتاب عالمش ، کتاب آدمش ، کتاب قرآنی که صورت کتبیه ی خاتم است ، اینها غیر متناهی هستند .

هر چه آدم را بخواهید بشکافید ، در آدم سیر بفرمایید ، در ذات خودتان سیر بفرمایید؛ در روح خودتان سیر بفرمایید ، که الحمدلله در درسهای روزانه دارم که علم چه بود؟ فلسفه چه بود؟ حکمت چه بود؟ معرفت انسان بود، خودش را؛ انسان خودش را بشناسد ، و هر چه هم که در خویشتن سیر کردید، در هیچ جا توقف نکنید. نگو ایستادم ، نگو به پایان رسیدم ، نگو به قعرش رسیدم، نگو به ساحلش رسیدم ، نگو به قله اش رسیدم ، تو دریایی هستی که ساحل نداری ، تو دریایی هستی که تک ندارد، قعر ندارد، تو کوهی هستی که به قله ی او، به نهایت او نمی شود رسید ، برای اینکه متصل هستی، سرانجامِ تو غیر متناهی است، آنجایی که خلافت الله است.

می رسد به مقامی که می شود خلیفه الله ، نمی شود که برای او حد ( در نظر گرفت). به هر جا که رسیدی ، بدان که باز می توانی در خودت سیرها بکنی و سیر قوه می خواهد، نیرو می خواهد، مدد می خواهد ، کمک می خواهد.

و آن هست ” حقایق علمیه “، آنوقت بیایید این کتاب غیر متناهی را در خودتان پیاده بکنید . حدیث چه بود؟ إقرأ و ارقَ ؛ بخوان، بالا برو.

بخوان و بالا برو را چه معنا کردیم؟ فرمودید چه؟
یعنی در هیچ جا توقف نکن ، به هر جا که رسیدی إقرأ و ارقَ. بخوان و بالاتر برو . در یک جا توقف نکن که بعد دیگر چه بخوانم؟

این آیه ظاهر را که گرفتی ترجمه اش این است ، راست است؛

بسیار خب، ترجمه کردی: ” الله الصمد “.

به یک ترجمه : خدایی که همه در حوائج به او پناه می برند.

بسیار خب. می دانیم.

بعد بیاییم درباره صمد، ببینیم که ائمه ما ، بزرگان ، غواصان ، درباره صمد، این حدی که فرمودید درست.

برو در حد بالاتر، و بالاتر.

هر چه را که خواندیم، این خواندن هم غیر از آن خواندن با لب و دهن است. ما ظاهر صورت کتبیه اش را با لب و دهن می خوانیم، اما وقتی رسیدیم به مراحل علمی، آنجا هم که می فرمایید: إقرأ و ارقَ.

منازل اهل بهشت، که حالا إن شاء الله وقتی رسیدیم یکی دوتا حدیث اشاره می کنیم؛

منازل اهل بهشت هم که به حدود درجات آیات قرآنی شان است .

به همان اندازه که ( دارند ) آنجا هم می فرماید: إقرء و ارقَ.

حالا در بهشت چه را خواندند؟ در عالم معنا چه را خواندند ؟ إقراء .

حالا این آیات را امام زین العابدین فرمود خزائن اند ، درجات اند، امام فرمود خزائن اند. روایات دیگر فرمود درجات اند ، درجه هستند؛ درجات.

این درجات را بگیر و سیر کن .

خب حالا چیزی درباره حروف، از عرایض دیشب ما در خاطر دارید؟ راجع به حروف، کلمه ای خلاصه بفرمایید که چه عرض کردیم؟ راجع به حروف قرآنی.  مطلق حروف.

هر حرفی هفتاد هزار معنا دارد ، چجوری هر حرفی هفتاد هزار معنا دارد؟

چرا هر حرفی هفتاد هزار معنا دارد؟

که گفتیم حروف را صوری است در عوالم .  این اشتباه نشود که الف یعنی چه هفتاد هزار معنا؟ دال یعنی چه هفتاد هزار معنا ؟ صاد یعنی چه هفتاد هزار تا معنا؟

این هفتاد هزار تا معنا که رسول الله فرمود : یعنی به این هفتاد هزارتا که رسیدیم، این هفتاد هزار تا تمام شده ؟ نخیر این هفتاد هزار برای بیان کثرت معانی است ، والّا کلمات هست: « لاتَنفَد» . خود قرآن می فرماید : « لا تَنفَد »، آنوقت حدیث می گوید هفتاد هزار؟ شما محدودش کردید که.  اگر ما بخواهیم به ظاهر حدیث، بگوییم هر حرفی هفتاد هزار معنا، پس شما که محدود کردید؛ هفتاد هزار مگر تمام نشده؟

هفتاد هزار نفاد است ، نیست؟

خود قرآن فرمود : لا تنفد است ،کلمات نهایت ندارند ، پس این هفتاد هزار به معنای توقف آن حد ایستادن نیست ، بیان کثرت معانی است ، و این که می گوییم هفتاد هزار، یا فرمایشات دیگر از زبان ائمه علیهم السلام هست، اینها را عوالم است ، اینها صورت دارند ، صورتشان باید مطابق عوالم، خودشان را نشان بدهند ، تطبیق این فروع با اصولش، چنان کار آسانی هم نیست ، که ما بخواهیم این حروف را در عوالمش ببریم ، با اصل خودشان آنها را تطبیق بدهیم و بتوانیم خوب منتقل بشویم، البته.

آنهایی که به راه افتادند، رسیدند، چشیدند، آنها مردم ناقلایی هستند، می توانند. و کار می خواهد؛ زحمت می خواهد .

همانطور که دیشب عرض کردم، مثلاً می بینید یک عده ای البته خیلی کم، فرض برسیم به مقام معصوم، و آن ابدال، اوتاد،  اوحدی از مردم  هستند که از این حروف به آن مقام جفر، علم جفر رسیدند ، از این حروف نتیجه می گیرند.

همین لام و یا و میم و دال و اینها، آن چینش خاصی که دارند، از اینها نتیجه می گیرند. حالا ما هرچه بخواهیم این حروف را زیر و رو بکنیم، چیزی از اینها نتیجه نمی گیریم. اینها نتیجه می گیرند برای اینکه از این صورت ظاهری الفاظ منتقل می شوند به عوالم الفاظ ، منتقل می شوند به علل الفاظ ، به علل صورتها، به آن واقعیت اشیاء ، از ناحیه نحوه ی چینش نظم طبیعی تکوینی الهی عالم ،که صورت، عنوان معناست ، صورت، قالب معناست، گرچه قالب و اینها گفتن …

الحمدلله، بحث هایش را در طول روز دارید، این الفاظ را روی ضیق تعبیر عرض می کنیم، اینها از این ظاهر می رسند به آن معنا، حالا این چه نحوه ارتباط است؟ عرض کردم، آن ارتباط چندان کار آسانی نیست .

فرض، ” ص” . لفظ صاد، حرف صاد، در قرآن، خود سوره ” ص” ، اولش چی هست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

حرف مبارک « ص ».

حالا همین صاد را امام می فرمایند که: « نهرٌ فی الجنه ».

چطور شده که « ص » نهرٌ فی الجنّه »؟

این چه ارتباطی است بین حرف « ص » و « نهرٌ فی الجنّه »؟

عوالم از جهاتی با هم بستگی ای دارند؛ حسابهایی دارند.

تطبیق فرع به اصل، کار آسانی نیست.

الآن ما این اندازه حرفها را داریم و خواندیم و نوشتیم الحمدلله که فرمودید جزا چی هست؟

جزا عین عمل است؛ جزا نفس عمل است؛ جزا، عین عمل است. خود عمل عین جزاست.

یعنی

یک خورده بشکافید این فرمایش را،

که جزا عین عمل است یعنی که علم و عمل انسان سازند .

و باز هم این را بخوانیم، یک تعبیر دیگر داشته باشیم؛ جزا عین عمل است. یعنی،

یعنی هایی داشتیم،

یعنی هایی می گفتیم،

یعنی جزا بیرون از تو نیست.

حالا بین این جزا و عمل ، چه ارتباطی است که صورت این عمل، این جزاست؟

چجوری می توانید این را به آن ربط بدهید؟

کار آسانی نیست.

که جزا نفس عمل است، ارتباط فروع به اصل شان و ریشه شان، بله ما یک چیزی می گوییم، حالا از این مرحله بدر بیاییم، همین امور صوری مان.

همین امور صوری مان را بخواهیم با اصلش ربط بدهیم، حالا در هر کجا قدم بنهیم،

شما درخت رَز را ببینید.

این آقای درخت موی باریک، این تاک کذایی، این خوشه ی انگور کذایی، مگر این خوشه ی انگور، از این درخت رَز بارز نشده؟ بروز نکرده؟ ظهور نکرده؟ زاز او مگر پدید نیامده؟ یک خوشه ی انگور از این درخت رَز مگر پدید نیامده؟ مگر این درخت رَز اصل این خوشه انگور نیست ؟ مگر این درخت این خوشه ی انگور از این درخت رَز پیدا نشده مگر؟

ما در کجای لابه لای پوست و چوب و ریشه و برگ و اعضا و جوارح درخت رَز، آن خوشه انگور را، دانه ی انگور را، این ریخت انگور را، تخم انگور را  ، آب انگور را کجا پیدا کنیم ؟ چه نحوه؟

و حال اینکه می دانیم این نتیجه ای، بچه ای ، فرزندی  است که از این شاخه متولد شده. حرف کمی است؟ چگونه ما این فرع را به اصل ربط بدهیم ؟ چگونه بذر را استفاده کنیم؟ از کجایش باید در بیاوریم خوشه ی انگور را؟ و همین طور تمام رستنی ها .

آنچه را که دار هستی تولید می کند.

این خوشه انگور مگر از این درخت و شاخه نیست ؟ از کجای آن است؟ مگر این عقل و هوش و اعضاء و جوارح و کذا و کذایی که این آقای انسان دارد ، مگر از آن نطفه نیست ؟

عقل و هوشش از آن نطفه نیست ، اما نطفه چنین نیست که  بی دخالت باشد، اینطور نبود؟ شما فرمودید که نفس جسمانیه الحدوث است ، بسیار خب، قوه ای که در آن نطفه منطبع بود، حالا این اعضا ، این جوارح ، این ریخت، ریختید و کارخانه ای و کارخانه هایی.

انسان یک کارخانه نیست که.

جسمانی اش هم کارخانه هایی است.

از آن اصل، از آن نطفه ، این دانه گندم سبز شده، جوانه زده شده گیاه ، دوباره خوشه ، دوباره گندم ، اصلاً یک چیز دیگر هم هست در عالم. می بینید که هر چیزی حرکت می کند ، می رسد باز به خودش ، یک جوری است، ما حالی مان نمی شود، اما دانه گندم می آید باز گندم می شود ، اما از آن وقتی که گندم بود، تا بیاید گندم بشود، چه عوالمی را سیر کرده ؟ چه هست آنوقت؟ ساقه گندم را نگاه می کرد می گفت این دانه گندم است ، این خوشه ی گندم است. این آرد است ، این نان است ، اینها همه از او پدید آمدند، از او. البته. حالا آرد و نان حسابش جدا. دانه ی گندم مگر ابتدا گندم نبود؟ مراحلی را طی کرده، شده این. و همینطور. و همینطور گسترش بدهید.

ما بخواهیم که فروع را به اصل ارتباط بدهیم ، جزا نفس عمل بودن ، از این عمل پدید می آید، ارتباطش کار آسانی نیست .

إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ‏ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ‏ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً

آنهایی که مال یتیم را روی ستم می خورند آتش می خورند ، و این آتش می شود. ولو اینکه ما در تطبیق و ارتباط این  آتش با آن اصل عاجز بوده باشیم.

چیزهایی است در عالم و همه حیرت است ، همه بوالعجب است ، همه محیر العقول است .

در بسیاری از خوابها ، اینها چرا؟ چه عرض کنیم؟

در بسیاری از خوابها، خواب که آدم می بیند در این عالم، باید وارو تعبیر بشود .

کسی که خواب ببیند گریه می کند ، اینجا دیگر حالا همه متوجه شده اند که این خوشحالی است، درست است، گریه ی آنجا خوشحالی اینجاست.

او آنجا می بیند خوشحالی، می گوید اینجا گریه.

یک چیزی هم هست.

بعد به حدیث هم که می رسیم، یک جا می فرماید :

 « ألنّومُ أخُ المَوت » ،

خواب مشابه مرگ است ،

اینجا می فرماید خواب مشابه مرگ است، در جای دیگر می فرماید که گریه شمای اینجا از خوف خدا، آنجا خوشحالی است ،

آنهایی که در این عالم مردم لهو و لعب و هرز و ولگردی هستند و می خندند و می رقصند و اینها، آنجا گریه ها در پیش دارند.

یک جوری است که دارد خواب را بیان می کند.

ریشه ی خواب،

که آنجا خواب می بینی خوشحالی است اینجا گریه،

آنجا می بینی گریه اینجا خوشحالی است،

آنوقت می بینی که دو گونه حدیث است؛

آن یکی می فرماید که خواب مشابه مرگ است؛ برادر مرگ است؛

احادیث دیگر می فرمایند که:

آن کسانی که اینجا گریه و تضرع و زاری از خوف الهی، آنجا خوشحالی دارد.

و آنهایی که اینجا غافلند، آنجا گریه و زاری دارند.

اینها ارتباطش درست است، همین اندازه که عرض کردم،

البته دلتان چیزهایی می خواند، به حرفهایی پی می برید؛ آدم چیزهایی می فهمد ولو اینکه نتواند به زبان بیاورد؛

ارتباطهایی است عجیب در این عوالم .

حالا حروف قرآنی، کلمات قرآنی، صور و عوالم گوناگون دارد ، و هر حرفی را در هر عالمی صورتی است ،

حروف را که هفتاد هزار معناست و بیشتر که بی نهایت است ،

این حرفها که از صورت کتبیه شان به در رفتند ، عوالمشان غیر متناهی است ، و در هر عالم حکمی دارند ،

و همان « صاد » است، آن نهر در بهشت.

آن نهری را که مثلاً ممکن است شما ببینید؛ ممکن است در نمازهایتان ببینید؛ ممکن است در حالاتتان ببینید؛ در خلوتهایتان ببینید؛

” صاد “،

و همینطور عوالم و عوالم.

اینکه حضرت امیر علیه السلام فرمود : من نقطه ام، راست است.

نقطه، حقیقت دار هستی است.

و این بیان را دارند؛ این فرمایش را دارند؛ حرفها را دارند.

آن اصل است؛ آن، نقطه است؛  نقطه ای است که پدر جد همه ی جوهرهاست؛ پدر جد همه خطهاست ، همه ی سطرهاست؛ همه ی جسم هاست؛ همه ی عقل هاست ، همه ی نفوس است،

و این خلیفه الله می گوید من نقطه ام .

حالا در این باره عرایضی راجع به حروف به عرض می رسانیم؛  که یک مقداری حرفهای دیشب ما روشن تر بشود؛ بازتر بشود؛ دانی نباشد؛ تا این اندازه.

باز هم فرمودند؛ فرمایشاتی دارند؛ ما که چیزی نداریم؛ ما ناقلیم؛ بیچارگی خودمان، ما نواریم؛

یافتن را دیگران یافتند؛ بافتن مال ما، یافتن مال دیگران.

راجع به سوره مبارکه اخلاص؛

اسمهای گوناگونی که برای این سوره است و در فضیلت او، فضیلت تلاوت او ، قرائت او، درباره  عظمت او و حتی راجع به حروف او که إن شاء الله رحمن می رسیم .

روایات داریم از حضرت امام صادق علیه السلام درباره ” الصمد ” که امام ” ال” را جزء کلمه می داند ، می فرماید: ” الصمد ” پنج حرف است ، الف است و لام است و صاد است و میم است و دال ، هر یک را معنایی می فرمایند، فرمایشی می فرمایند.

بعد، در عالم حروف، به آدم چیزهایی می فرمایند .

حالا این را بطور اجمال که عالم حروف را حرفهایی است، یک کلمه به عرض می رسانم؛ فعلاً شما از من خیلی حرف نخواهید؛ چون خود من هم حالی ام نمی شود؛ که به شما عرض کنم که می دانم و  چنین ام و چنان، نخیر. دارم حکایت می کنم. بشنوید تا إن شاء الله تعالی به تور کسی خوردید آنوقت بتوانید به عوالم حروف إن شاء الله ( راه پیدا کنید).

در بحار جناب مجلسی رحمه الله تعالی علیه هست،

در سفینه البحار هست؛

حالا ببینید که چقدر شیرین است این حدیث.

راجع به حروف.

که روزی حضرت امام حسن علیه السلام مریض بود ، تب کرده بود؛ جناب سیده نساء عالمین

مادرش، حضرت فاطمه زهرا ایشان را برده پیش پیغمبر.

جناب رسول الله به ایشان فرمود :

( بله اینطور عرض می کنم من )

جبرئیل آمده ، ( البته، خود جبرئیل هم صورت پیغمبر است، اما خب حالا اجازه بفرمایید)،

جبرئیل آمده به پیغمبر عرض کرد که:

یا رسول الله شما سوره حمد را ۴۰ بار بخوانید بر آب، و این آب را بریزند بر سر این فرزند، تبش برکنار می شود، حالش خوب می شود.

اینطور که حدیث در خاطر دارم. عرض کردم در سفینه البحار هست. جلسه ی دیگر، إن شاء الله، حدیثی دیگر، خود حدیث را می خوانیم، اگر خدای نخواسته الفاظ ما نشیب و فراز داشت بعد تصحیح می فرمایید. گویا نداشته باشد. غرض، غرضم از این حرف است؛ الآن تا اینجای حدیث را که عرض کردم، هدفم نبود؛ هدفم در این قسمت است:

حضرت جبرئیل به جناب رسول الله عرض کرد که سوره حمد را بخوانید که هیچ سوره ای از سور قرآن نیست،

( چند سوره است قرآن؟ فرمودید ۱۱۴ تا )؛

عرض کرد که هیچ سوره ای از سور قرآن نیست،  مگر در او حرف “ف” هست ، و ” ف” آفت است، مگر سوره حمد که حرف فا ندارد ، شما در ۱۱۳ سوره قرآن می بینید که تمام آن سوره ها، همه، “ف” دارند غیر از سوره حمد .

اقلش یکی ، مثلاً سوره کوثر:

« فصلّ لربّک و انحَر »، « ف » دارد.

سوره قل هو الله احد: « وَ لم یَکُن لهُ کُفُواً أحَد »؛ « ف » دارد؛

سوره قل أعوذ بربّ النّاس: « فی صدور النّاس»؛ « ف » دارد.

سوره حمد « ف » ندارد.

و فرمود که: هر کجا « ف » هست، آفت است.

حالا می فرمایید که: چطور؟

اول اینکه خود آفت “ف ” دارد، آفت است.

در متن حدیث هم می بینید که آفت هست.

آن وقت شما می فرمایید که چطور آفت است؟ « ف » آفت است.

خیلی از کلمات هست که اولش « ف » است؛ و از اسماء الله است.

فتح است؛ فتّاح است ، فاتح است، فاطر است.

و بسیاری از اسماء که « ف » دارند.

و سوره حمد « ف » ندارد.

یک وقتی به خیالم رسیده که، خیلی عجیب، نماز که می خوانیم، نمازمان با یک «ف» تمام می شود ، ناچاریم به یک « ف ». در نماز ناچاریم به خواندن یک « ف ».

اگر این یک « ف » نبود؛ نماز ما بی « ف » بود. چون نماز، اولش تکبیر است و آخرش تسلیم ، اذان و اقامه جزء نماز نیستند ،

اولش تکبیر است، ” الله اکبر ” که «ف» ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم هم که هیچ کجا « ف » ندارد.

سور مقطعه اصلاً « ف » ندارد، هیچکدام.

سوره حمد هم « ف » ندارد.

بعد از حمد اگر سوره ای بخوانیم ، ناچاریم به یک «ف» بخوانیم.

مثلاً سوره قل هو الله احد بخوانیم یک « ف » دارد.

« إنّا أعطیناک الکوثر » سوره کوثر بخوانیم، یک « ف » دارد.

سوره اخلاص بخوانیم، یک « ف » دارد؛

سوره های دیگر، اقلاً یک « ف» دارد. پس یک « ف» باید باشد.

حمد که « ف » ندارد؛ سوره اخلاص را هم که بخوانید یک « ف » دارد؛

ذکر رکوع هم « ف » ندارد: « سبحان ربّی العظیم و بحمده ». « ف » ندارد.

تشهد هم «ف» ندارد: « ألحمدلله أشهد أن لاإله إلا الله وحده لا شریک له ، و أشهد أن محمّداً عبدُهُ و رسولهُ أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمد»

سه ذکر سلام هم هیچکدام «ف» ندارد.

تسبیحات اربعه هم «ف» ندارند: سبحان الله و الحمدلله و لاإله إلا الله و الله اکبر

نماز به یک «ف»، که بالاخره یک سوره باید بخوانیم، همان، یک «ف» باید داشته باشد.

عالم حروف است؛

عالم حروف خیلی عجیب است.

حدیث می فرماید درباره «ف» و سوره حمد که تمام سوره های قرآن «ف» دارند مگر این؛ و این حروف را صوری است در عوالم و ربط این عوالم با همدیگر کار آسانی نیست .

ترقی دادن است؛ ترفّع دادن است؛ بالابردن است؛ صورت کتبیه ی حروف به صور عینیه ی عوالم حروف، کار آسانی نیست .

ائمه ما علیهم السلام در بسیاری از آیات قرآن، تفسیراتشان، بیاناتشان، روایات خیلی اصیل و سنگین، و در جوامع روایی شریف مان، آنها همه بسیار از ناحیه ی حروف، فرمایشاتی دارند ، که جسته گریخته مقداری به عرض می رسانیم.

حروف سوره اخلاص چند تا بود؟ ۶۶ تا بود؛ به عدد کلمه ی مبارکه ی جلاله، که الله ۶۶ تاست و فرمودید که بسم الله الرحمن الرحیم ۱۹ حرف است ، بقیه قل هو الله احد تا از قل بیاید، تا « دال » احد، می شد ۴۷ حرف ؟ بله؟ اینطوری فرمودید. پس سوره اخلاص به عدد الله است. اینها پس چجوری هست؟ یکجوری هست دیگر.

خیالم آمده بیخود، در ماشین داشتم می آمدم، دیگر آدم تنهاست، در ماشین، به حال خودش یک چیزی دیده، دیدم که حمعسق ، این را تنزل بدهیم می شود ۱۷ ، منتقل شدم که مثلاً شاید از بطون و اسرار ۱۷ رکعت نماز در شبانه روزمان است. فرائض مان هفده رکعت نیست؟ هست. )

حالا چه فراوان از این حرفها.

حالا اجازه بفرمایید این حدیث را هم تبرکاً بخوانیم.

این حدیث را از کافی می خوانم، کتاب توحید کافی ، شما که فرمودید این کافی های مُعرَب را دارید. جلد اول صفحه ۷۲ ، این روایت را اینجا که داریم می خوانیم، از جناب سید الساجدین، امام زین العابدین علیه السلام است.

در تفاسیر دیدیم که آنها از جوامع روایی نقل کرده اند این روایت از حضرت امام صادق علیه السلام هست، نقل شده.

خود این حدیث را ببینید چقدر شریف است. و چه چیزها از این حدیث بر می آید که، فعلاً همین اندازه که در خصوص سوره اخلاص، چون در مورد سوره اخلاص است، حول و حوش این سوره مبارکه دارد که، سلسله سند آمده به « عن عاصم بن عمیر».

قال قال: « سُئِلَ علی بن الحسین علیه السلام عَنِ التّوحید» از جناب حضرت سجاد، از توحید پرسیدند. فقال: « إنَّ الله عزّوجل عَلِمَ أنّه یکونُ فی { صوت، پرش دارد، ولی اصل حدیث این است: ان الله عزّ و جلّ علم انه یکون فى آخر الزمان اقوام متعمِّقون فأنزل الله عزّ وجلّ (قل هو الله احد الله الصمد) و الآیات من سوره الحدید الى قوله (و هو علیم بذات الصدور) فمن رام وراء هنالک هلک} هرچه که بخواهد « فَهَلِکَ »  عقل ، ادراک ، انسان ، در معرفت الله ، معرفت النفس ، سیر تکاملی برای این نیست.

اگر به جایی رسیده در توحید چیزی یافته که سوره اخلاص و آن آیات ابتدای سوره مبارکه حدید امضا کردند، فبها، اگر امضا نکردند « فقد هَلَک » به اشتباه رفته،  خیال رهزنش شده ، احکام عالم ماده رهزنش شده ، آدم این چیزها برایش پیش می آید؛ احکام عالم ماده با آدم همراه می شود و آدم حکم او را روی این یکی می آورد، حکم او را به این یکی می دهد. از این کارها می کند.

حالا این که فرمود : متعمّق.

خیلی آقا پیش می آید، سؤال می کنند، دیگر نمی شود دهن مردم را بست که، سؤال می کنند خب اینجور چیزها که شما می گویید، این دقتها که به کار می آورید، و این فرمایشاتی را که در تفاسیر نوشته اند، این تعبیراتی که آورده اند، یک آیه را به چند وجه معنا کرده اند، و این حرفها که می زنند، خب باید ببینیم قرآن برای چه نازل شده؟ برای عرب وحشی سوسمار خور بدوی؛ از این حرفها می زنند. آنها از این آیه چه می فهمیدند ؟ شما ببینید که قرآن دارد با اینها صحبت می کند ، آنها که این حرفها را نمی فهمیدند. باید خطاب به فراخور فهم و به پایه ی استعداد و بینش افکار مخاطب باشد ، آنی را که او شنید، به همان پایه که می فهمد باید با او صحبت کرد.

اگر اینها که شما می گویید مراد قرآن باشد، و معنای قرآن باشد، آن مردم چه می فهمیدند ؟

این سؤال جوابش این است که امام می فرماید: أقوامٌ مُتَعَمِّقون.

این حرف زده می شود، آن آقای عرب، آن آقای بدوی، آن آقای بادیه نشین چادر نشین، آن راعی اغنام، آن آقای بیابانی، بنده ی خدا، به فراخور فهم خود و فکر خود، هر اندازه فهمیده، فهمیده.

أقوامٌ مُتَعَمِّقون.

خود قرآن می فرماید : « أفَلا یَتَدَّبَّروُنَ القُرآن». خود قرآن می فرماید کلمات مرا نفاد نیست ، نهایت نیست. آثار الهی را نفاد نیست ، این چنین نیست که این منحصر در همین حد بوده باشد که ما اکتفا کنیم به مرحله ی نازلش ، ظاهرش، دم دستی اش و بگوییم این است و جز این نیست، نخیر.

أقوامٌ یتعمقّون

باید تدبر کرد، باید تعمق کرد ، فرمودند : إقرأ وَ ارقَ ، بخوان و بالا برو. این حرفها هست. و فرمایشات دیگری که در این زمینه هست. این جواب، می بینید که جواب خیلی موهومی است. اگر چنانچه بنا بود که مطابق فهم آنها و فراخور عقل آنها و فکر آنها حرف زده بشود، دیگر معجزه ی اینطوری، عبارت اینطوری، نظم و انسجام و نضد اینطوری، دید اینطوری، و بالاخره این سوره های اینچنینی، آیات اینچنینی، معجزه است، معجزه.

وانگهی حالا از اینها گذشته، آقایان مردم عادیِ به آن صورتِ خیلی سطح نازل، آن بیچاره ها چه خبر دارند؟ خب رسیده، عرب زبانند، یک چیزی می شنوند، اینها می رسند به اعماقش؟ به بطونش؟ به اسرارش؟

 

معجزه بر دو قسم است :معجزه قولی، معجزه فعلی .

معجزه فعلی برای این دسته از مردم خوب است، چشمشان می بیند؛ با عالم محسوسات انس دارند، آنچه را که با چشم می بینند آن را خوب باور می کنند . اینها مال اینها.

معجزات قولی برای چه کسی است؟ برای کسی است که ورزش فکری کرده ، برای آن کسی که حرف می فهمد ، معجزات فعلی موقت اند ، محدوداند .

حالا ما، معجزات فعلی پیغمبر را، نمی دانم حالا در خاطرم، اگر اشتباه نکنم، گویا جناب علامه حلّی باشد، اینطوری است فکر می کنم.

که آن جناب، معجزات فعلی پیغمبر را در حدود هزار تا فرمود . رسول الله را حدود هزار معجزه ی فعلی بود. معجزات فعلی خیلی داشت.

دورادور چیزی در ذهنم هست؛ حالا در خاطر حاضر ندارم که بگویم از کدام کتاب و کجا؟

در هر حال، جناب رسول الله را معجزات فعلی، فراوان بود. اما الآن معجزات فعلی برای ما صورت تاریخی دارد.

فعلاً معجزات فعلی پیغمبر برای ما معجزه است؟ مگر آنهایی که فرض به تواتر رسیده و می دانیم که واقعیت است. اما آن معجزه ای که الآن باقی است و الآن هم هست، آنی که الآن هم معجزه است و هست، آن چیست؟ آن، قرآن است.

این معجزه ی واقعی پیغمبر است.

و این معجزه، باقی و برقرار است. معجزات فعلی، موقت اند، همان زمان که صدور یافتند، بعد از آن عنوان تاریخی دارند. در آن وقت اگر کسی بود، به چشم خود می دید، بله برای او معجزه بود. برای بعدی ها عنوان تاریخی است، حکایت است، به خلاف علم، به خلاف معارف ، ما الآن در اثبات امامت ائمه مان،  یکی از آن ادله ی سنگین و محکم و بهترین دلیل برای ما خود کلماتشان است ،گفته هایشان است ، علوم و معارفی است که از آنها به یادگار مانده که دیگران عاجزند که مثل آنها بیاورند ، کسی نگفته، کسی نقل نکرده. چه کسی گفته؟ کجا گفته؟ کدام صحابه؟ کدام دانشمند؟کدام حکیم؟ کدام فیلسوف؟ کدام شاعر؟ کدام خطیب؟ چه کسی چنین قلم؟ چه کسی این بیان؟ چه کسی این همه حقایق و معارف؟ خود این روایات، اینها معجزه ی ائمه اطهار ما هستند؛ خود قرآن، معجزه ی واقعی پیغمبر اکرم است.

بله می شود گفت، تنها حرفی که می شود زد، درباره معجزه فعلی پیغمبر که باقی مانده، قبله مدینه است .

قبله ی مدینه، آن معجزه ی فعلی پیغمبر است. قولی که نیست .

فرمود که: از مدینه تا مکه حدود نود فرسخ راه است، فرمود که اینجا قبله اینطور است. کسی هم نقل نکرد که آلات نجومی بکار برده باشد ، رصدخانه ای داشته باشد یا طول و عرض جغرافیایی بداند، مثلاً یک کتابی، اطلسی باز کند و بگوید که طولش چقدر است؟ عرضش روی قواعد است مثلاً.

فنی بخواهد قبله تعیین کند، اینها نبود.

ایستاد. البته او را برگرداندند. از بیت المَقدِس به سوی مکه ، و برگشت، و فرمود که ، به زبانی که مردم بفهمند، جبرئیل نشیب و فراز را برای من یکسان گردانید. و من رو به مکه ایستادم و اینجا که اینطور ایستادم رو به سوی میزاب، ناودان خانه ی خدا ایستادم و الآن، قبله ی مدینه به حال خود باقی و برقرار است .

آن آقای ابوریحان بیرونی که از علمای نامور زمان هزار سال پیش از این است، معاصر شیخ الرئیس بود، ایشان قانون دارد ، کتاب، دوره ی هیئت استدلالی است، نجوم استدلالی است، مجسطی اسلامی است، آنجا ایشان هم همانوقت اعلام کرد که قبله ی  مدینه رو به سوی جنوب است، بر خط نصف النهار است .

و ناصر خسرو در سفرنامه اش همینطور، ایشان هم در همان وقتها بودند. در آن سفرنامه اش می گوید که قبله مدینه در جنوب است، در خط نصف النهار است. همان خطی را که جناب رسول الله تنظیم فرموده بودند.

مگر مرحوم آقای مجلسی، برای ایشان رساله هایی از این اطلسهای طول و عرض بلاد جغرافیایی و اینها، اشتباهی از آن نوشته، از آن کتاب، از هرچه پیش آمده، برای ایشان یک اشتباهی که نخیر قبله ی مدینه این نیست، آنی که پیغمبر تعیین کرد این نیست. خلفای جور تغییر دادند روی عداوت و بغضی که داشتند، فرمایش ایشان در این باره اشتباه پیش آمد برای ایشان. قبله ی مدینه الآن به حال خود باقی است. چندین سال پیش که مشرف بودم در مدینه، هفت هشت ده روز بودیم، راجع به قبله مدینه، همین موضوع که هست، که حرف بیرونی و حرف ناصر خسرو، معجزه ی جناب رسول الله، بنده درباره ی قبله، هفت هشت ده روز بودم، هر روز موضوع را، غاهب بودم روی قواعدی که هیئت در دست داشتیم، راجع به طول و عرض مدینه دیدیم همانطور است که بیرونی گفته، همانطور است که ناصر خسرو گفته، یا جناب مجلسی فرمایش می فرماید، درست در نمی آید. و پیش از ما، آن بزرگوار مرد، جناب سردار کابلی رحمه الله علیه که از علمای خیلی بزرگ و بنام معاصر ما بود، حالا چند سالی هست که به رحمت اله رفته، رساله ای دارد بنام تحفه الأجلّه فی معرفه القبله، آنجا هم ایشان تقدیر را فرمودند و همین فرمایش را فرمودند.

و ما در قبله، یک کتابی نوشتیم بنام دروس الوقت و القبله، همین موضوع را آنجا عنوان کردیم و بودن خودمان را در طائف و مدینه و قبله ی مدینه را تقسیم کردن و بدست آوردن را آنجا عنوان کردیم. غرض اینکه حالا یک معجزه ی فعلیه ی پیغمبر است که قبله ی مدینه است. به جای این معجزه، بقیه ی معجزه هیچکدام باقی نمانده، همه عنوان تاریخی دارند. و معجزه ای که از رسول الله است، قرآن است که دست ماست و بعد ائمه ی ما، این جوامع روایی، این علوم، این معارف، این حقایق، خداوند می دانست اقوام متعمّق، قرآن برای آن دسته مردمی که معجزات فعلی به کارشان می آید، برای اینها نازل نشده، قرآن برای عقل نازل شد، برای علم نازل شد، برای افراد روشن، قوی، طالب معارف، برای آنها نازل شده، خداوند می دانست که چنین مردمی می آیند، سوره ی « قل هو الله أحد » و اوایل سوره ی حدید، تا « علیمٌ بذات الصّدور » را فرستاده که دیگر در خداشناسی، هرچه بخواهید این سوره به آن چند آیه بیان کردند. دیگر غیر از این، هر حکیمی، هر عالمی، ارسطوها، افلاطون ها، بالاتر از آنها بخواهند در خداشناسی حرفی بزنند، ورای این حرفی ندارند. آن حرف در خداشناسی صحیح است که آن سوره و این آیات آنرا امضا کرده باشد.

 

یک نظر

  1. سلام علیکم
    جزاک الله خیرا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *