قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / شرح مصباح الانس / صوت و متن شرح مصباح الانس۸⃣

صوت و متن شرح مصباح الانس۸⃣

؛▬▬▬❁ஜ۩﷽۩ஜ❁▬▬▬؛

جلسه هشتم

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین

وَ اَمّا تَفصیلُ سَبعَهِ اَبطن

پیداست که اینها به لحاظ مراتبِ حقایقِ اعیان خارجی است،

که قرآن کریم بیان آن حقایق است.

می دانیم که

“یُدَبِّرُ الأَمرَ مِنَ السَّماءِ اِلیَ الأَرضِ ثُمَّ یَعرُجُ الیه”

یُدَبِّرُ الأَمر مِنَ السَّماءِ اِلیَ الأَرض”

مراتب خیلی، معارج هم خیلی،

چون حق سبحانه ذو المعارج هست.

دیگر خدای متعال ذوالمعارج،

دیگر معارج، مقامات، مراتب وجود، لایُعَد

و این سَبعَهِ اَبطُن یا سَبعینَ بَطن که بعد

می فرمایند اینها به یک نحوه به صورت اُمَّهات و کلیات بیان کردن است.

مثل اینکه روایات،گاهی از زبان معصوم به طرف می فرمایند که هجده هزار عالم،

مثلا گاهی از زبان امام باقر علیه السلام است. الف،الف،عالم. اینجا هجده هزار عالم.آن بزرگوار می فرماید الف الف عالم

و فرمایشات دیگر، عوالم.

بله. اینها به این صورت است.

هفت و هفتاد می دانیم که اینها بیان انحصاری اش نیست. به یک نحوه دسته بندی کردن، کلیاتی را بیان فرمودن است، مثل اسماءالله، ۹۹ اسم هست، ۱۰۰ هست، ۱۰۰۱ هست، بله، و بی نهایت هم هست، اسماءالله، صحیح است.

و آن ۹۹ اسم،۱۰۰ اسم و۱۰۰۱ اسم، اینها اسماء اعظمی هستند که هر یک اسم اعظمی هستند که این اسماء کبری و عظمای الهی چنانچه بعد در پیش داریم بحث اسم اعظم را در این کتاب،که اسماء دیگر را زیر پَر دارند. اینطور، اسم اعظم هستند، به این نحوه و الّا این حدود و اعداد برای تحدید و تخصیص نیست، بُطون هم همینطور است. آنجا آقا فرمود به فرزندش که “اِقرأ وَرقَ” پس بطونش همچین نیست که در جایی بایستد.

“قُل لَو کانَ البَحرُ مِدادَ لِکَلِماتِ رَبّی”

این دوتا آیه سوره لقمان و سوره کهف است، دوتا آیه، دو جا، کهف و لقمان است.

اینها، این همه کلمات الهی و “لا تَنفَد”

نَفاد ندارد و اینها هم خوراک انسان هست، سفره برای او گسترده هست و تکامل برزخی هم انسان دارد بعد از این نشئه.

اینجا استعداد خودش را ضایع نکرده باشد، بعد هم که برای او معارج هست،

الی ماشاءالله، مراتب هست ، و اسماء القرآن بیان این حقایق است و اینها اسماءالله هستند و در اسماء لفظ نداریم،مگر همین اُمَّهات که رحمن است، رحیم است، قادر است، عالم است، مثلاً.

اسماءالله ؛ اسم نداریم، در موجودات اسم نداریم، ما همان طوری که در اشارات خاطر شریف شما باشد، ما برای این موجوداتی که با اینها حشر داریم لفظ نداریم اینطور بود دیگر. فرمایش جناب خواجه که فرمود برای اَلوان، برای ریاح، ارواح، برای اینها ما لفظ نداریم

که می بینید در مقام بیان رنگ، به این و آن تمسک می جویند که رنگ بنفشه ای است، بنفسجه ای است، رنگ نارنجی است مثلا، رنگ آبی است،

فلان رنگ است به این و آن تمسک می جویند، لفظ ندارند و همینطور در بوها اینجور است لفظ ندارند، باز به نباتات

به این و آن تمسک می جویند که، تا بیان آن بو مثلا افاده بشود به لفظ بیاورند

قلم بیاورند.

ما اینجایی ها را لفظ نداریم تا چه رسد به مراتب وجود، کلمات بی نهایت دار هستی، برای آنها لفظ داشته باشیم. بُطُون، الی ماشاءَ الله .

این سَبعِه و سَبعین مثل همان اسماءالله هست، ۹۹ و ۱۰۰ و۱۰۰۱ و بعد بیش از آن. و فرمایشاتی که دارند

این به این صورت است به این نحو است.

حالا، یک نحو بیان، درباره ی این

سَبعَهِ اَبطُن مواردی را که به عرض رساندیم یادداشت فرمودید باید رجوع بفرمایید همان از اسفار است از قوت القلوب از بیان مرحوم استادمان،

از آن یازده رساله مان

این مواردی که به عرض رساندیم.

و اما تفسیر “سَبعَهُ اَبطُن”

ابتدا فَلَمّا جمله ای است، جمله ای خیلی  جانانه و شریف، که خیلی دلنشین،

که مخاطبات الهی آنچه که در قرآن می فرماید عبارتی دارد. این عبارت خیلی ارزنده است که ملاحظه می فرمایید

“فَلَمّا کانَتِ المُخاطَباتُ رَبّانیَّه”

قرآن، روایاتی که از معصوم صادر شده است ” وَ التَّنَزُلاتِ الإلهیَه”

“وَ التَّنَزُلاتِ الإلهیَه”

این مخاطبات و این تنزلات چه شیرین تعبیری که اَلسِنَه اَلسِنَه،

اینها زبان خدا هستند پیش ما

زبان ما هستند پیش حق

زبانِ نسب و اضافاتِ ما هستند،  فرمایشی است ، حرفی است.

“اَلسِنَه  اَحوالِ المُخاطبینَ  عِندَهُ  مِن حِیثُ اِنَّهُم مَعَهُ “

لطیف است حرف ، که یک قسمت از این  مخاطباتِ الهیه، می بینید که ، احوالِ مخاطبین است ، مِن حِیثُ اِنَّهُم مَعَهُ  ، که مخلوق که با او هستند،  مثلاً آیات که شما مرزوق من هستید، شما عبدید ، و همه احصاء شده ، و همه در دستِ من ، و  جهاتِ دیگر.

که حالاتِ مخاطبین است، به حَسَبِ ظاهر، صورت ، معنا، مراتبِ صورت، مراتبِ معنا، این یک جهت.

 

یک السنه ،  ” وَ اَلسِنَهُ اَحوالِهِ  عِندَهُم وَ مَعَهُم “

این چقدر شیرین ، وَ هُوَ مَعَکُم ،  وَ فی اَنفُسَکُم ،  از اینگونه آیات ، که  وَ هُوَ  عَلی کُّلِ شَیء شَهید ،  و الی ما شا ءالله.

که  اَلسِنَهُ  اَحوالِهِ عِندَهُم وَ مَعَهُم

این دو جهتش، حرف لطیف است ، شریف است،

وَ اَلسِنَهُ  نِسَبِ وَ الاِضافاهِ مُتِعَیِّنَه فی البین

بله ، که  احوالِ ما عِندَهُ ،  احوالِ او عِندَنا، و نَسِبُ و اضافاتِ متعینه ای که بینِ  خلق و خالق پیش می آید‌.

بله ، که رویِ عوارض، رویِ پیشامدِ احکام، طرق احکام، مثلاً تا در رحم است، طوری ، تا در دامن مادر است طوری، تا مراهق بشود طوری ، مکلف شده طوری، بعد تا ختمش که ، احکامِ الهیه بر او، به حَسَبِ صورت، به حَسَبِ معنا، در اصول ، در فروع، به او روی می آورد‌، این جور چیزها.

کَما قالَ فی تَفسیرِالفاتِحَه ، یعنی استادشان ، صدر قونوی، اینها را در تفسیرِ فاتحه اش  همان، کتابِ اعجاز البیان فی تفسیرِ اُمُ القُران، که کتابش ، آنجا عنوان کرده است.

جوابِ لَمّا ، لَمّا کانَت ،

 فَلَمّا کانَتِ المُخاطَباتُ رَبانِیَّه ، چطور؟

کانَ تَعَیُّنُ بُطُو نِها حَسَبَ تَعَیُّنِ بُطُونِهم ، بُطُونِها ،

بُطُونِ  آن مُخاطَباتِ رَبانِیِّه که همان قرآن می شود.

البته حرفش اصلاً در باره ی ، حدیث و قرآن بود، هر دو ، بله ظاهرشان ، باطنشان، اینها ، حَسَب تعیّنِ بُطُو نِهِم وَ ذالِکَ فیهِم ، که در همین انسانها و مراتبشان است،

علی ما فی شرحِ قصیده الفَرغانی، رحمه الله علیه،

رَحِمَهُ الله ،

مع مزیدِ بیانِ اَنَّ ،

این آقا شرحِ قصیده ، همان که اوایل عرض کردیم، قصیده ی تائیه ی ابن فارض، که این فَرغانی، ملقب به سعید ابن فَرقانی ، ایشان این را شرح کرد‌. دو تا شرح کرد.

 

یکی عربی است. بنامِ منتهی المدارک  ، که در این کتاب خیلی از منتهی المدارک نقل می شود.

حالا تازه اولش است، خیلی نقل می شود.

و خودشان فَرغانی از شاگردهای ماتن بود.

صدر الدینِ قونوی بود.

و دیگر به فارسی، که آن هم شرحِ همان تائیه است،

بنامِ مشارق الدراری ، که جمعِ دُری است. دُری آن کوکب ستاره هایِ قدرِ اول است خیلی درخشان، کوکبِ دُری،  و جمعش می شود دراری.

ان کتابِ فارسی اش، شرحِ قصیده ی تائیه ی ابنِ فارض ، مشارق الدراری، این عربی اش منتهی المدارک، و اینجا که می فرماید ، علی ما فی شرح القصیده الفرغانی، همین ابتدایِ منتهی المدارک، اوایلش

این چاپ که شده، چاپِ مصر شده، چاپِ دیگر ،  دوم اینها شده باشد، خبر ندارم.

این که ما داریم، خیلی بد خط و ، نه فهرستی و نه تنظیمی و ترتیبی و یک جور از آن چاپهای خیلی پیشین، یک بار چاپ شده، بله

حالا این که ما داریم ، همان اوایلش ، صفحه ده، این بطون را خیلی به تفصیل ، از صفحه ده شروع می کند، آن فصل را همه را درباره ی این بطون که ، ایشان در این بیان ، در این فرمایش، مزید بیان که می فرماید، بعضی از عبارات را در اثنا می آورد در توضیحِ گفتارِ فرغانی .

مَعَ مَزیدِ بیانِ اینکه ،

 اَنَّ لِلنفَسِ مِن حَیثُ القُوتها العامِله،

الان ، میدانید بعد دو ، سه صفحه بعد،

 مِن حِیثُ القُوه العاقله،

 من حیث القوه العاقله ، خواهش هایی دارد،  من حیث القوتها العامله ، خواهش هایی دارد ، هر یک .

آغاز و انجامِ خواجه، خیلی برایِ ما کار می رسد، همانطوری که در اسفار،  مکرر به عرض رساندیم، کجاها عبارتش را که ، مطلبی را که، جنابِ آخوند نقل می فرمود، به عرض رساندیم که این ، بیانِ خواجه است در آغاز و انجام‌.

 

البته حالا معروف شد به آغاز وانجام، والا اسمش، تذکره ی آغاز و انجام ، ایشان دو کتاب تذکره نوشت، یکی تذکره در هیئت، یکی تذکره در همین آغاز و انجام که راجع به،،

منتها دیگر به آغاز و انجام شهرت یافت. در ابتدا کتابش تصریح می‌کند  آنجا کتاب، کار می رسد آغاز و انجام.

حالا که می‌خواهید آغاز و انجام بگیرید اگر ندارید  این آغاز و انجامی که ما تصحیح کردیم و تحشیه کردیم این را بگیرید بله به کسی نفرمایید که من به شما گفتم این را بگیرید اما این را بگیرید.

آنجا در حواشی هر کجا که جناب آخوند در اسفار آن مطلب را نقل کرد آنجا تذکر دادیم که جناب آخوند این عبارت را در فلان جای اسفار آورد و بیان فرمود و بعضی جاها هم از جناب فیض که ایشان هم این مطلب را در کجا ها، عین الیقین، حق الیقین در کتابها آورده به عرض رساندیم کار می رسد نگاه می فرمایید.

فرمایش آنجا جناب خواجه دارد، خیلی فرمایش شریف و سنگین که همان فرمایش را هو هو جناب آخوند در اسفار آورده در آخر اسفار کتاب نفس، معاد، آنجا آورده.

بله، که این قوای عامله است که آن حواس پنجگانه است. و آن حس مشترک، آن وهم اینها،، این هفت تا، اینها اگر در تحت تدبیر سلطان عقل بوده باشند این ها همه می شوند با عقلشان،، عقل هم بالا سرشان هست آن هفت تا با سلطان عقل می‌شود، اینجا کسب می‌کنند چون در تحت تدبیر سلطان عقلند دیگر. همه می‌شود ابواب جنت، هشت در بهشت می شود.

اما اگر قوه عاقله بالای سرشان نباشد و  بدن یله و رها بوده باشد کالانعام السائمه اون چه را کسب می‌کنند همه، چون عقل بالای سرشان نیست می‌شود هفت در، می‌شود درهای جهنم. این بطور اجمال و تفصیلش را در آغاز و انجام نگاه بفرمایید.

اینجا قوه عامله و قوه عاقله را که، حالا داریم اسم می‌بریم؛ قوه عامله باید در تحت تصرف قوه عاقله باشد. وگر نه آنچه را که کسب می‌کند همه می‌شود دوزخی،، خودشان می شوند درهای جهنم.

اگر چشم در تحت اختیار عقل نباشد، تصرف عقل نباشد یک دری از جهنم است؛  و همینطور قوای دیگر بله اینها هم میشوند درهای جهنم.

و انسان دارد شب و روز خودش را می سازد و می سازد. آن هم برای ابد خودش را دارد می سازد.

خب حالا قوه عامله اقتضا دارد، اشتها دارد، خواهش دارد، قوه عاقله همینطور، تا برسیم به بطون دیگر . بالاتر ها.

أنَّ للنّفس من حیث قوتها العامله فی ضبط الامور الدنیویه المذکوره کلیاتها

اینجا دیگر، بالا هم که یک خ  گذاشته در نسخه بدل، همان ثمانیه نسخه بدل است،، خود ثمانیه که خ گذاشته بالا، یعنی ثمانیه متن نیست و ظاهراً باید همینطور باشه. این طور هست آقا دیگر کتاب‌های دیگه همین یک چاپ بیشتر نیست که!!

ما دیگر به عرض رساندیم که مصباح را  نسخه خطی، متنش را داریم یک نسخه، اما شرحش را، خود مصباح را نداریم. بله یک نسخه ای پیدا می‌شد، لطف می فرمودید، از شما برای ما کمک بود.

بالای ثمانیه خ گذاشت و حق است؛ نباید جزء کتاب باشد. و نسخه بدل بودنش هم چندان کار نمی رسد.

عبارتش هست اینطور

 فی ضبط الامور الدنیویه المذکوره کلیاتها فی قوله تعالی

اصلاً هیچ احتیاجی به ثمانیه نداریم، برای اینکه شما آیه شریفه را می‌خوانید می بینید شش تا می شود، اصلاً جای ثمانیه نیست و معنا ندارد. اوایل سوره آل‌عمران است.

غرض، ثمانیه نیست، یا ستّه باشه یا… حالا عدد خیلی کار نمی‌رسد اینجا، که ما بگوییم چند تا؟

حالا اگر باید بگوییم در آیه چند تا هست؟ باید بگوییم که: کلیاتها سِتٌ. نه اینکه ثمانیه.

ثمانیه نیست.  همان خ هست؛ نسخه یک چیزی آمده.

آن آقا خواست بشمارد، داشت یادداشت می‌کرد، متوجه نبود، خیال کرده مثلاً ذهب و فضّه است که باید تک تک، علیحده  بشمارد؛ نمیدانم چه پیش آمده برای کاتب؟

این قرآن کریم:

« زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ »

« حبُّ الشَّهواتِ » را حالا می شمارد:

« مِنَ النِّساءِ » ۱

« وَ البَنین » ۲

« وَ القَناطیرِ المُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ »۳

« وَ الخَیلِ المُسَوَّمَهِ » ۴

« وَ الاَنعامِ » ۵

« وَ الحَرثِ » ۶

« ذَلِکَ مَتاعُ الحَیاهِ الدُّنیا » ۷

جای این ثمانیه کتاب نیست خلاصه، راه ندارد.

آیه ی کریمه، اوایل سوره آل عمران است؛ همان ابتدای سوره آل عمران است، آیه، اوایلش است.

کلیاتها فی قوله تعالی: « زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ » الخ. ألآیه.

این بطناً  اولاً. خب، حالا مراحل بعد.

این بطن اول تعبیر شیرین،

وَ لِسانُهُ

این بطن، زبانی دارد؛ بالاخره آنچه هست، مقامات انسان، زبان دارد، بیان دارد، شرح دارد؛ حالا اگر دست یک آدم صاحب زبان و قلم بیفتد، مثل جناب امیرالمؤمنین علیه السلام، در نهج فرمود که: « نَحنُ أمَراءُ الکَلام »؛

حالا اگر یک کسی امیر کلام باشد، آن زمام کلام در دست او باشد، خب این تمام مقامات دار هستی را زبان میدهد، بیان می‌کند، تنظیم می‌کند.

« إنَّ هَهُنا لَعِلماً جَمّاً » و فرمایشات دیگر.

«کُلَّ شَیءٍ أحصَیناهُ فی إمامٍ مُبین »

جناب رسول الله فرمود: یعنی این – اشاره به جناب امیرالمؤمنین – این کتاب الله است، ام الکتاب است. خب این مقام را  که « زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوات » بخواهیم زبان بدهیم، زبانش چه می شود؟

وَ لِسانُهُ « یَعلَموُنَ ظاهِراً مِنَ الحَیاهِ الدُّنیا »

اینطوری است دیگر؛

اینها که « یَعلَموُنَ ظاهِراً مِنَ الحَیاهِ الدُّنیا »

در همین امور توقف کردند و سر فرود آوردند و بی خبر از اینکه اینها همه معدّاتند، و اینها در حدّ خودشان محترم اند، مثل آن رحم، مثل آن طبیعت.

اما نه این که در این حد توقف.

بدانید که اینها همه معدّاتند، برای وصول انسان به حقایقش، معارفش ، کمالاتش، برای سعادت ابدی اش ، الخ.

خب این لسانش .

طلب صاحبش چی هست؟ آیات هم دیگر نظر دارند، بر مسنا هستند ، بر می گردند به هم دیگر نظر دارند این آیات ، این آیات همه به وفق همدیگر، طبق همدیگر ، آن آیه که فرموده: « زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ » آن آیه دیگر می فرماید که خب باید اینطور باشد: « یَعلَموُنَ ظاهِراً مِنَ الحَیاهِ الدُّنیا » این طور است.

آن آیه دیگر هم می فرماید که: اینها خواسته شان این است که: « رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا » ، ولی دیگر « و ما لهم فی الآخِرَهِ مِن نَصیر »

این آیات همه دست هم گرفته، بیان می کنند. آن زبانش است؛ آن طلبش را بیان می فرماید، آن خواهش هایش را بیان می فرماید. این جور دسته بندی، که آیات به همدیگر نظر دارند، مسنا هستند و غور در آیات هم خیلی کار می رسد که خود تفسیر شریف المیزان و دو تن استاد، بلکه سه تن استاد بزرگوارشان جناب آقای حاج سید علی قاضی ، جناب آقای آسید حسین بادکوبه ای، جناب آقای کمپانی رضوان الله علیهم ، مرحوم آقای طباطبایی ، اساتید بزرگ من وقتی حضور شریف شان رساله ای در امامت می نوشتم و فکر می کردم، حضور شریف شان  تشرف یافتم و عرض کردم که: آقا جان شما در تفسیر المیزان درباره ی آیه ی شریفه ی « و إذِ ابتلی إبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ » تقریری پیاده فرمودید که فرمودید بعضی از اساتید ما آیه را اینطور تقریر فرمودند ، این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود که آسید حسین بادکوبه ای.

اینها قوی بودند رضوان الله علیهم؛ و ایشان از محضر آن بزرگواران که یادشان دادند چجوری آیات به همدیگر ارتباط دارند، باید جمع و جور بشود،  و خودشان فرمودند که وقتی در محضر شریف شان بودم فرمودند که من ابتدا می گفتم قرآن هست و اول تا آخر دوره اش اگر تفسیر بشود، شاید عمر وفا نکند ، موضوعاتی از قرآن را انتخاب کردند، در پیرامون آن موضوعات رسائلی نوشتم ، اول آن کار را کردیم، بعد شروع کردیم و یواش یواش آنها هم که نوشته بودیم آمد در اثنای تفسیر درج شد و شده تفسیر المیزان که بحمدالله توفیق هم یافتند، حالا هر چند بیست سال طول کشیده اما خیلی بیست سال پر برکت که دیگر سالش را باید به حساب قرن و دهر و ایام روبی آورد و خودشم مجتهد بود ، اساتید خوبی هم دید و خوب یافت و خوب پیاده کرد که تفسیرش می بینید آیات چقدر به همدیگر نظر دارند؛ اینجور کارهاست. این سیره ی  این آقایان هست در این تفاسیرشان اصلا این سلسله در تفاسیر شون خیلی به این … ( قطع صوت )

و طلبوا صاحبه « رَبَّنا آتِنا فی الدُّنیا وَ مالَهُ فی الآخِرَهِ مِن خَلاق »

بهره ای برای او نیست .

حالا این ظاهر ، این یک بطن، یک مرحله ، یک عقبه، یک کتل ، یک گردنه ، یک وادی ، یک مرحله اینطور. حالا بعد.

و من حیث عبورها

نه اینکه بود:  إنَّ لِلنَّفس الان،

منتها کتاب همین جور پشت هم نوشته شده یه سر سطری ، ویراستاری اینها ندارد دیگر، آنجا فرمود: «إن للنّفس من حیث قوّتها »

حالا

و من حیث عبورها

که کأنّه سر سطر باشد عبور نفس،

و من حیث عبورها الی طلب الامور الاخرویه

ظاهر را دستاویز برای باطن.

حدیث شریف جناب رسول الله صلی اله علیه واله و سلم

« أبیتُ عِندَ رَبّی یُطعِمُنی وَ یُسقینی »

غافل نباشد؛ خوابش ، بیداری اش، خوارکش ، مطلق شئونش

« إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی » همه لله رب العالمین. بله قوه ی عاقله در کار بوده باشد که اینها  دستاویز دنیوی نبوده باشند؛ معداتِ برای معارج اخروی باشند.

و من حیث عبورها الی طلب الامور الاخرویه من جهت قوتها

قوت نفس

من جهت قوتها العاقله المنوره بنور شر

چون « إنَّ هذا القُرآن یَهدی لِلَّتی هِیَ أقوَم »

راه ندارد غیر از این ، همانی که خودشان در خطبه فرمودند ماتن، که « وَجَدنا »، عرض کردیم بله « وَ صَلِّ اللّهم عَلَی مَن  وَجَدنا فی قَصدِنا نَحوَکَ بِهِ اِلیکَ سَبیلاً »

و این بزرگوار را و کتاب او را و منطق او را یافتیم که راهِ بسوی توست. « إنَّ هذا  وجدنا » به تعقل « وجدنا »، به تحقیق نه به تقلید؛ « وجدنا » و غیر از این راهی ندارد ، امکان ندارد که بشر رستگاری اش در غیر از دستور الهی بوده باشد، نمی شود؛ وفق نمی دهد. حالا مستضعفین ، افراد بی اطلاع ، در اواخر ، « آخرون مُرجوُنَ لِاَمرِ الله » ، آنها فرمایشی است مراتب بهشت، مراتب آخرت، اما آن هایی که « إنَّ کِتابَ الأبرارِ لَفی عِلّیین* وَ مَا أدراکَ مَا عِلّیّون* یَشهَدُهُ » شهوداً ، آن کتاب را می آورند، « ألمُقَرَّبوُن » اینها دستور الهی می خواهند، روی حساب، روی برنامه، که همانی که الان امروز ابتدای درس فرمود خدای سبحان من حیث احوال ما عنده، که آن دین فطری و تکوینی سرشت ما چه می خواهیم، باید به آن مسیر، به کمال مان برسیم برای ما آیات بیان  فرمود  یک قسمتش این بود دیگر، این نحوه برای ما بیان فرمود:

و من حیث عبورها الی طلب الامور الاخرویه من جهت القوتها العاقله المنوره بنور شر

می شود

 بطناً ثانیاً وَ لِسانُهُ « رَبَّنا اتِنا فی الدُّنیا حسنهً»

آنجا ، آن قسمت اول، بیچاره ها حسنه نداشتند ، گفتند: « رَبَّنا اتِنا فی الدُّنیا » همین؛ اما اینها ، آنچه را که در دنیا می خواهند، حسنه می خواهد باشد، « رَبَّنا اتِنا فی الدُّنیا حَسَنَهً وَ فی الآخره حسنه »

تازه چون مراحلش ، مراحل

 و هو لعوام اهل الاسلام و الایمان و اول مراتب احسان

هفت بطن است ، بله مراحل ایمان مراتب دارد ، مراتب ایمان ، هر چه که عروج پیدا می کند بله می بینید که حالات او، غذاهای او، خواسته های او، اشتهای او، بله اینها همه دگرگون می شود.

ایمان مراتب دارد، هر چه که عروج پیدا می کنید می‌بینید که حالات او، غذاهای او، خواسته‌های او، اشتهای او این ها همه دگرگون می شود.

مطابق با آن عالم؛ بالا می آید.

الان بنده و جنابعالی بچه‌ها را می‌بینیم که تیله بازی می کنند، هسته بازی می‌کنند، یا با یک بادکنکی و یا بادبادکی بازی می کنند؛ چقدر حوصله مان سر می آید و خوش‌مان نمی‌آید و هیچ‌وقت حاضر نیستیم که بنشینیم با آن‌ها تیله بازی کنیم این‌ها همان افرادی بودند که دیروز داشتند همان کارو می کردند، آن تیله بازی را. الان نمی خواهیم، خوشمان نمی آید.

بعد می بینید که وقتی انسان قوی شده، رشید شده، لهو و لعب را نمی‌پذیرد و پله ‌پله، خداوند درجات شما را متعالی بفرماید ان‌شاءالله، شرح صدر عطا بفرماید إن شاء الله تعالی.

بعد همان‌طور که مقامات بالا می آید، به احوال مادون،  به اشخاصی که جان و دل برای سنگ و گل می دهند به آن‌ها می‌خندیم که اینها دارند چه می کنند؟

 ((وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلَاقٍ /بقره:۲۰۰)))

ما برای اینها آفریده نشدیم؛

بعد کسی هم با شما صحبت آن‌ها را پیش شما بکند

((ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون/حجر:۳))

بعد پله پله که بالا می‌آید می بینید که آن نورانیت تعقلش، عقلانیتش و آن شرح صدرش و بینشش، خداجویی و خداخواهی اش، خوابش، بیداری اش؛

انسان که شیرین شده، بیدار شده، به راه افتاده، از وادی امور عادی عامه ی مردم در آمده، یک چیزی می شود؛ نشستنش، برخواستنش، حضورش، خوابش، خوراکش، قلمش، دهنش، این ملک و فوق ملکی می شود.

وگرنه حجاب حجاب است، ممکن است کتاب هم حجاب باشد، کتابخانه هم حجاب باشد؛ منبر و محراب هم نعوذ بالله حجاب می‌شود. اگر نفس، شقی باشد؛ در اواخر اشارات، نفوس را درست کردیم.

گفتیم نفوس شقیّه، أعاذنا الله منها، و نفوس شیّقه ی الی الکمال، مقابل شقیّه.

یکی نفوس شقیّه و دیگر، نفوس شیّق الی الکمال. اینها هستند که اهل سعادتند. خداوند مؤیدتان بدارد؛ ما هم در این دعای خیر با شما شریک بوده باشیم.

وَ أوّلُ مراتب إحسان

است این.

ألّذی فصّلهُ الشّیخ رحمه الله فی الفکوک

فکوک را عرض کردیم که شیخ صدرالدین قونوی، ماتن، شاگرد شیخ، در این ۲۸ فص فکوک،

فَکُّ ختمٍ

آن فص، که فص یک ختمی دارد؛ مُهری، یعنی مشکلی؛

سوال پیش می آید، مشکل دارد، مطلب دارد، این را نوشته فکوک، لذا هر فص

فَکُّ الختمِ الآدمی

آن فصّ آدمی

فکُّ ختمِ الفصِّ الشیثی

بله هر فصّ فصوص را، آنی که مشکل است و دشوار، حرفی باید توضیح داده بشود، بیان بشود،

فکُّ الختمِ

ختم یعنی مُهر، بسته،

فکُّ الختمِ

که این مهر را این قفل را بگشاییم.

شرح کرده، توضیح داده.

فکُّ الختمِ الفصِّ

مثلاً شیثی.

فکُّ الختمِ المحمّدی صلّی الله علیه و آله و سلم

همانطور که آخرین فصّ اش است.

بعد اسمش را گذاشته فکوک. همینطور فکّ و فکّ و فک شده ۲۷ فک، شده این ختوم. ختوم همان بسته ها و مشکلات و گره ها که در آن فصوص هست.

فصوص خوانده اید و می دانید که هر یک از این ۲۷ فص را شیخ روی عنایتی، جهتی، آنطور که در آن کشف برایش پیش آمده که در اول آن حکایت کرد، هر یک از این ۲۷ کلمه ی علیا را که در فصوص عنوان کرد، مطابق مقام او، حال او، شأن او که در واقع ۲۷ نوع از مقام است که سرگذشت من و شماست؛ سرگذشت انسانهاست؛ بیان حال انسانهاست؛ هریک از اینها با اشخاص، روی حساب نشیب و فراز و مشکلات و پیشامدها و عوارض و امور دنیوی شان برایشان پیش می آید.

به لقمان که رسیده، فصّ لقمانی، آنجا فصُّ کلمَهٍ إحسانیّه فی کلمهٍ لقمانیّه. درباره احسان.

نگاه می فرمایید که در باره احسان اشاره می فرماید؛ احسان را خیلی خوش و خوب، قیصری در همان شرح فصوص قیصری که خواندیم شرح فرمود؛ نگاه بفرمایید.

اینجا هم بعضی از اشارات پیش می آید.

ص ۴۲۹ فصوص قیصری است.

در فتوحات هم یادداشت داریم که درباره احسان بحث فرمود، یکی باب ۴۶۰ فتوحات است .

و بهتر از آن باب ۵۵۸ فتوحات است .که اینجا عنوان کرد: « فی حضرهِ الإحسان ».

فتوحات را که باز می کنید می بینید که آنجا حضرت ، حضرت فراوان دارد، که تمام آن حضرات را جمع کنید اُمهاتشان می شود حضرات خمسی که پریروزها اشاره کردیم و بعداً در این کتاب به تفصیل می آید.

آن حضرت، حضرت های فتوحات همه برگشت می کند به ۵ حضرت که حضرات خمس می فرمایند.

باب ۵۵۸ فتوحات در حضرت احسان ببینید .

و باب ۴۰۸ فتوحات را هم و شرح فصوص قیصری را هم عرض کردیم که همان شرح فص لقمانی که  صفحه ی ۴۲۹ می شود، در احسان.

آنجا قیصری خیلی خوش بحث فرمود حدیث جناب رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم را نقل فرمود که احسان برای هر چیز و هر کار، هر امر، با هر کس احسان، دستور داده شده است.

روایت: « حَتّی إذا ذَبَحتُم فأحسِنوُا الذِّبحَ »

که دارید حیوانی را ذبح می کنید، احسان بکار بیاورید. بله. همانطور که در کتابهای فقه آمده که احسانش این که آن آلت، کارد، چاقو تیز باشد، حیوان آزار نبیند، دست و پایش باز باشد، آب به او بدهید. چرا اینطور فرمودند. و دنباله اش حتی گفته اند کسی را می خواهید بکشید، « وَ لَکُم فی القصاصِ حیوهٌ یا أولی الألباب » حالا که دارید او را قصاص می کنید، خب آن طرف هم باید، توجه داشته باشید، فرمایشاتی که اینجا داشتیم؛ حالا این کتاب هم به جایش عرض می کنیم. آنجا هم باز: « أحسِنوُا القتل »، این که می خواهید کسی را قصاص کنید، همچین مجاز نیستید که هر طور دلتان بخواهد. دستور دارد. طوری که صاحب شما، خالق شما، آقای همه، ربّ همه، آنطور که خداوند فرمود، احسان به کار ببرید مطلقا.

بعد احسان را سه مرحله می کند. برحسب لغت و حد اوسطش و منتهایش که اینجا هم داریم می گوییم. بعد این حدیث را باز می آورد که جناب رسول الله فرمود: « ألإحسانُ أن تَعبُدَ اللهَ کأنَّکَ تراه »

مثل اینکه او را می بینی اینطور، به این صورت عبادت کنی: «کَأنَّکَ تَراه »

مرحله بعد، بالاتر بیایی، رشد بکنی، قدمی برداری، سیر عروجی داشته باشی که کانَّ برداشته بشود، اَنَّ بشود. کاف برداشته بشود: « ألإحسانُ أن تعبدَ اللهَ » نه آنطور « کَأنَّک تراه »، که اصلاً « تراهُ »

مثل آنطور که ذعبل به جناب استاد خودش و استاد عالمین عرض کرد که اینطور که شما عبادت می کنید می بینید خدایتان را؟ در جوابش فرمود : « لَم أعبُد رَبّاً لم أره » که الآن شارح هم همین جمله را نقل می کند که به عرض می رسانیم.

وَ أوَّلُ مراتبِ الإحسان الّذی فصّله الشیخ

یعنی همین ماتن، صدر الدین قونوی رحمه الله

فی الفُکوک

آنجا یک سطر از عبارتش این است که گفت:

إنَّ حُکمُ الإحسان الأوّل بِمُقتَضاهُ هُوَ فِعلُ ما ینبَغی لما ینبَغی کما یَنبَغی

که یک تکه اش را شارح آورده.

و فی الفکوک

گفت به فعل ما ینبغی، عبارت را یک مقدار تغییر داد،

 بفعلِ ما ینبغی کما ینبغی وَ حَکَمَ

یعنی شیخ حَکَمَ

بالدُّخولِ الوصایا و النَّصایِح فی أحکامِهِ

خب حالا آقای شیخ صدر الدین قونوی نه، جنابعالی،

از ما سوال بشود ، ما از همدیگر سوال کنیم، بگوییم که این قرآن کریم دارد اهل الله را که می ستاید می فرماید اینها کسانی هستند که « تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالحَقّ»  

تواصوا بالصبر را مربوط به قوای عامله و کار عملی و اینگونه امور؛

و تواصوا بالحق، مربوط به حق است؛ مربوط به علوم و معارف و اینگونه چیزها است .

و تواصوا بالصبر، وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر، امر به معروف است؛

و تواصوا بالحق که حق حقیقت علم است، راستی، درستی، معارف، با همدیگر اینطوری، تواصل است، طرفینی است، با همدیگر اینطوری زیست می کنند؛ این معنایش چیست؟ احسان است دیگر.

تمام ارشاد، تمام قلمهای الهی، همه کارهای خیر، در حق خلق خدا، از انسان و غیر انسان، حتی درباره حیوانات، آنطور که شرح مقدس فرمود، که یک جانبه پشت مرکوبتان ننشینید، هر دوتا پا یا هر دو لنگ یکطرف، یا هر دو لنگ این طرف و آن طرف، دوتا پایتان یک طرف، حیوان صدمه می بیند.

یا فرمود: به صورت حیوانات سیلی نزنید.

این احسانشان است. بارشان در حدشان باشد، احسانشان است. و حتی در وافی دارد، گویا از کافی نقل می کند، در خاطرم هست که در آداب حج و سفر و اینها، که امام صادق علیه السلام به همراهش فرمود اول ابتدا کن به حیوان، به فرَس؛ این باید تو را بکشد. اول او را غذا بده، به فکر او باش، بعد خودت؛ او باید تو را بکشد و ببرد؛ او مطیّه ی توست؛ او مَرکَب توست؛ بالاخره اینها همه را که جمع بفرمائید می بینید که همه در ضمن احکام احسان مندرج اند.

وَ حکَمَ الشیخ بدخول الوصایا و النصایح

همه

فی أحکامِهِ

همه داخل در حکم احسان هستند.

یک نظر

  1. خدا خیرتان بدهد که ما را بهرمند و خوشحال کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *