قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / متن و شرح فصوص قیصری، فصّ محمدیه / صوت و متن فصّ محمّدیّه۱️⃣

صوت و متن فصّ محمّدیّه۱️⃣

﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾

فصّ حکمهٍ فردیّهٍ فی کلمهٍ محمّدیّهٍ

« وَ فی بعضِ النُّسَخ الشّیخ : فصّ حکمهٍ کلّیّه »، « إنّما کانت حکمته فردیّهً لِإنفراده بمقام الجمعیّه الإلهیّه الّذی ما فوقه إلّا مرتبه الذّات الأحدیّه، لأنّه مظهر الإسم الله و هو الإسم الأعظم الجامع للأسماء و النّعوت کلّها، و یُؤَیِّدُهُ تسمیه الشّیخ لهذه الحکمه بالحکمه الکلّیّه، لأنّه جامع لجمیع الکلّیّات و الجزئیات، لا کمال للأسماء إلّا و ذلک تحت کماله و لا مظهر إلّا و هو ظاهرٌ بکلمته.

و أیضاً أوّل ما حصلت به الفردیّه أنّما هو بعینه الثّابته لأنّ أوّل ما فاض بالفیض الأقدس من الأعیان هو عینه الثّابته و أوّل ما وجد بالفیض المقدّس فی الخارج من الأکوان روحه المقدّس، کما قال: { أوّل ما خلق الله نوری}، فحصل بالذّات الأحدیّه و المرتبه الإلهیّه و عینه الثّابته الفردیّه الأولی و لذلک قال رض: إنّما کانت حکمته فردیّه » 

_______________________________

« فصّ حکمهٍ فردیّه »

که حالا وجهش را می فرماید که جناب ایشان در کائنات، در کلمات وجودی، در نظام کیانی فرد است.

در فصّ آدمی داشتیم که بدون هیچ استثنا آنچه را که انبیاء الله ، حتی اولوا العزم و مادونشان، تا برسیم به محدّثین؛ و مطلقا آنچه از حقایقی را که انسان تحصیل می کند و به دست می آورد، معارف آنسویی، به آن فرمایشات شریفی که داشتند، همه از مشکات وجود ختمی می گیرند.

این به صورت تعصب و تعارف و این حرفها نیست؛ فرمایشی است برهانی و عرفانی و قرآنی، که اولین و آخرین، آنچه از حقایقی که عائدشان می شود، اینها همه از مشکات وجود خاتم می گیرند و آن فرمایش صاحب کتاب را در نظر دارید، که فرمود: دو تن به مقام هبا رسیدند، و بحث هبا را به عرض رساندیم، در اتحاد عاقل به معقول، مرحله ی دهم اسفار که صادر نخستین را ، بلکه یک پله پایینتر عقل اول را، که « إذا کان العقل کان الأشیاء » جناب آخوند تعبیر به عقل بسیط فرمود. یکی از معانی عقل بسیط؛ چون عقل بسیط، اطلاق بر آن منّه و قوّه و صورت علمیه ی جمعی که انسان در رشته ای به دست آورده که اصول و ضوابط کلی است و از آن استنباط می شود فروع جزئیات، آن اصل را هم عقل بسیط گفته اند. و فرمایشاتی که با شیخ الرّئیس دارد، از حریم بحث خارج است.

عرض ما اینست که این عقل بسیط، عقل اول و با او اتحاد وجودی پیدا می کند « و إذا کان العقل کان الأشیاء »، و لذا می بینید که اینچنین انسان کامل کذایی، « کان الأشیاء » و موجودات نظام هستی، کلمات نظام هستی، همه می شوند شؤون او؛ به منزله ی اعضا و جوارح او. این اتحادش با عقل بسیط، وجوداً.

و بالاتر از این فرمایش را عرض کردیم که شیخ در باب ششم فتوحات داشته بود، در بحث هباء که هبا یکی از اسماء صادر نخستین است که حضرت ختمی ( حالا این را باید الآن در این فصّ در نظر داشته باشید، فرمایشاتی را که می فرماید که حضرت ختمی ) با صادر نخستین، با هباء، صعوداً ، سعه ی وجودی اش، اعتدال مزاجش، قابلیت ذاتی اش، اقتضای عین ثابته اش طوری است که با صادر نخستین که رقّ منشور همه ی کلمات وجودی هست با او می پیوندند، پس آنگاه می شوند تمام کلمات وجودی که: ﴿ قُل لو کان البحرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبّ لَنَفِدَ البَحر ﴾ آنچنان، می شوند از شؤون وجودی او.

بنابراین آنچه را که ماسوی الله می گیرند از این رقّ منشور و از این مشکات و از این شعبه و از این راه و معبر و مسیر وجود خاتم استفاضه می کنند. و چنین فردی را در نظام هستی نداریم؛ البته در آنجا می فرماید که دو نفر به مقام هبا رسیدند یکی حضرت خاتم بود، یکی سیّد اوصیاء، اما سیّد اوصیا تابع هست و حضرت خاتم، اصیل است، لذا او هست فرد. فصّ را عنوان کردیم: « فصّ حکمَهٍ فردیّه فی کلمَهٍ محمّدیّه صلّی الله علیه و آله و سلّم  ».

سپس باز درباره ی فرد فرمایشی دارد که به عرض می رسانیم.

« وَ فی بعضِ النُّسَخ الشّیخ : فصّ حکمهٍ کلّیّه »

اینطوری دارد، بجای « فصّ حکمهٍ فردیّه »، دارد: « فصّ حکمهٍ کلّیّه ».

وجه اینکه فردیّه هست، چرا؟

« إنّما کانت حکمته فردیّهً لِإنفراده »

تنها فرد است در نظام هستی.

« لإنفراده بمقام الجمعیّه الإلهیّه »

یعنی « ألله »؛ مظهر اتمّ اسم « الله » است.

« ألّذی ما فوقه إلّا مرتبه الذّات الأحدیّه »

خدا رحمت کند شیخ شبستری را:

ز احمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تا احد یک میم فرق است                              جهانی اندرین یک میم غرق است

این « میم » ممکن است که تمییز بین واجب و ممکن، او واجب است و این ممکن.

« لأنّه مظهر الإسم ألله و هو الإسمُ الأعظم الجامع للأسماء »

نسخه ی دیگر، که دارد: « فصّ حکمهٍ کلّیّه »

« وَ یُؤیِّدُه تسمیه الشیخ لهذه الحکمه بالحکمه الکلّیّه لأنّه جامعٌ لجمیع الکلّیّات و الجزئیات »

« جامعٌ »، چون ستون دوم همین صفحه، آخر ستون، این است که: « فَکان علیه السلام أدلّ دلیلٍ علی ربِّهِ فإنَّهُ أوتیَ جوامع الکَلم ألّتی هی مُسَمَّیاتُ آدمَ »

بله؟ « أوتیتُ جوامِعَ الکلم »، صیغه ی جمع جوامع، ألکَلِم. مُحلّی به الف و لام. أوتیتُ جوامع الکلم، این مُشعِر است به مقام ختمیّتش، برای اینکه کیست که جوامع الکلم را دارا بوده باشد؟ آنی که جوامع الکلم، همه ی حقایق را، مسمّیات همه ی اسماء را دارا بوده باشد، این مقام ختم است. پس این حدیث شریف ایشان، بیان ایشان، دهن ایشان صلّی الله علیه و آله و سلّم

دهن آنست تو داری که چه شیرین سخن است                 منبع آب حیات است و به نام دهن است

بعد فرمود که: « أوتیتُ جوامِعَ الکَلِم » ، پس از این فرمایشش « یُخبِرُ بِ » خاتمیتش. کسی که چنین فرمایش را نمی تواند و ندارد و نکرده است، که بگوید: « أوتیتُ جوامِعَ الکَلِم »؛ در ایشان هست. و کسی نگفته که: « سَلوُنی قبلَ أن تَفقِدوُنی »؛ و هر کسی که خواستند ادای آن حضرت را در بیاورند، می دانید که رسوا شدند. جناب امیرالمؤمنین، آن، فرمایش وصی بود، آن، فرمایش نبی بود، آن جناب فرمود: « أوتیتُ جوامعَ الکَلِم »، به این زبان از کسی نداریم و حق ندارند بگویند. این مُشعِر است به مقام ختمی، و آن جناب فرمود: « سَلوُنی قبلَ أن تَفقِدوُنی »؛

« لِأنَّهُ جامِعٌ لِجَمیعِ الکلیّات و الجزئیّات، لا کمال للأسماء إلّا و ذلک تحت کماله، و لا مظهرَ إلّا و هوَ ظاهرٌ بِکَلِمَتِهِ »

اینطور است آقا دیگر. و هر اسمی را که بفرمایید ، اسماء را که جمع کنیم، همه را که جمع کردیم، یک اسم سرِ همه می آید بنام « أللّه »، چون « أللّه » فرمودید که یعنی مستجمع جمیع صفات کمالیّه، همه ی اسمای حُسنی و صفات عُلیای الهی جمع بشود، خلاصه اش « ألله » ، اسم اعظمش به اصطلاح آقایان، « ألله »، که در این کتاب پیشتر عرض کردم، بحثش را نفرمود اما در مصباح الأنس بطور مستوفی بحث کرده خیلی خوش و شیرین، که « ألله » اسم اعظم است به این معنا همه ی اسما و صفات علیا و حسنی را زیر پر دارد، همه ی اسما و صفات جمع بشود، مساوی است با « ألله »، و آن کسی که مظهر اسم « ألله » است، همانطور که « ألله » قبله ی همه ی اسماء هست، این جناب هم قبله ی همه ی اسما است که مظهر آن است، لذا هیچ کمالی، برای هیچ اسمی نیست مگر اینکه در این وجود جمع است و این جناب حائز است، یعنی مقام ختمی را داراست که، « أوتیتُ جوامعَ الکَلم »، همانطوری که خودش خاتم هست، و نبوت در نبوت خاتم است، وجودش خاتم است، کتابش هم خاتم است. یعنی کتابش هم خاتم الکتب است.

می گوید همانطور که:

نام احمد نام جمله انبیاست صلّی الله علیه و آله و سلّم                                 چون که صد آمد نود هم پیش ماست

کتابش هم همینطور است، لذا در آن درس صبح اسفار، و در الهیات اسفار، داشته بودیم که کتب انبیای سلف، قرآن نبودند، فرقان بودند؛ قرآن نبودند. اینطور نبود آقا؟ قرآن یعنی جمع. جامع، قرآن. آنها فرقان بودند ، کتاب آسمانی است؛ کتاب وحی است؛ فارق بین حق و باطل بودند البته؛ اما قرآن نبودند؛ جامع نبودند؛ آنی که قرآن فرقان باشد، مقام خاتمیت دارد که دارد.

« لا کمال للأسماء إلّا و ذلک تحت کماله، و لا مظهر إلّا و هو ظاهرٌ بکلمته »

این یک وجه.

« و أیضاً أوّل ما حصلت به الفردیّه »

حالا ما، الآن چون که دارند وارد می شوند، شروع می کند فردیّت اولی، باز أوّل الافراد ، باز ألفردیّه الأولی.

اینها که بعد در حاشیه یادداشت دارم، باز صفحه ….

در این فصّ راجع به فردیت خیلی بحث دارد.

علم و عین، هر دو به فردیّت پیدا می شوند. اما علم که حاصل می شود به فردیّت، اصغر است و اکبر است و حدّ وسط ، ثلاثه فردیّت. و حالا وارد می شود در فردیت، علم. تحصیل علم، در راه کسبی، صغرا، کبرا. که نتیجه حاصل می شود، می بینید که مبتنی است بر تثلیث. عین هم همینطور. نظام هستی هم به فردیّت حاصل می شود.

پس علم و عین به فردیّت.

از فتوحات است یا مصباح الأنس، که عنوان می فرمایند: درست است که: ﴿ سُبحانَ الّذی خلقَ الأزواجَ کُلّها ﴾؛ همه از جفت، و ما می گوییم از فردیّت، صحیح است؛ منطق حقّ است.

﴿ سُبحانَ الّذی خلقَ الأزواجَ کُلّها ﴾؛ و شیخ می فرمایند ( حرف از ایشان است ): درست است که زوج است، امّا فردیّت است. باز جناب شیخ می فرماید فردیّت یعنی چه؟ می فرماید: امر ثالثی هم باید ضمیمه بشود. یعنی چه؟ می فرماید: یعنی اینکه صرف این مذکر، صرف این مؤنث، که زوج اند، تولید نمی شود، نتیجه حاصل نمی شود، و هیئت خاص هم بین این دو لازم است. آن امر لازم هم که هیئت خاصّ است، باید ضمیمه بشود، پس نتیجه، همه منتهی شده به تثلیث، به فردیّت. علم اینطور است؛ عین اینطور است. این که عین است. اینجا مثلاً پیدایش نتیجه، فرزند. می بینید که اینجا عین است. این عین تنها به أب و أمّ تنها نیست، هیئت ثالثه، هیئت خاص هم می خواهد.

آسمان مرد و زمین زن، در خرد                                 آنچه آن انداخت این می پرورد

گر نه با هم این دو دلبر می مزند                              پس چرا چون جفت در هم می خزند؟

یا آن فرمایشی که سنایی دارد:

علم، نر آمد و عمل، ماده                                        دین و دنیا بدین دو، همه آماده

خب، بالاخره همه به زوجین ، اما زوجین، علم و عمل که به هم تلفیق بشوند، هیئت خاص، مثلاً علم و حلم، جهات دیگر، می بینید که آثار خاصی دارد. آسمان مرد و زمین زن در خرد. اما تقارن، مقابله، اوضاع خاص، شرط است که این نتیجه ها حاصل بشود در زمین. پدید بیاید. آنچه آن انداخت این می پرورد. در علم و عین توغّل بفرمایید می بینید که مطلقا امر استنتاج، استیلاط، تکثیر همه زیر سر تثلیث است و البته که مبتنی است بر ازواج. حرفی نیست. اما هیئت خاصه باید ضمیمه بشود.

« و أیضاً أوّل ما حصلت به الفردیّهُ أنّما هو بعینه الثّابته»

عین جناب خاتم، با عین ثابتش، اولین فردیت حاصل شد که الآن می فرماید که ذات واجب، یک؛ که عنوان الوهیت نیاید که الحمدلله جنبه ی وصل الوهیت می دانید بعد از مرتبه ی ذات است، در او تدبیر خوابیده است که: ﴿ ألحمدُ للهِ ربّ العالمین ﴾.

یکی ذات احدیت است؛ یکی مرتبه ی الوهیت است که متفرّع بر ذات است؛ و یکی عین ثابت این جناب است که این اولین فردیت به یک معنا الآن باز هم حرف فردیّت هست.

« و أیضاً أوّل ما حصلت به الفردیّهُ أنّما هو بعینه الثّابته لأنّ أوّل ما فاض بالفیض الأقدس »

فیض اقدس را کجا پیاده فرمودید؟ در اسماء؛ اعیان ثابته؛ اعیان ثابته را مظاهر اسماء دانستید. اسماء را عین ذات دانستید و اولین حقیقتی که فائض می شود، صور علمیه است که اعیان ثابته اند و امام اعیان ثابته کیست؟ امام اعیان خارجی کیست؟ این وجود فرد است.

همانطور که در فیض مقدس، این وجود فرد است؛ در فیض اقدس هم آن وجود فرد است.

« و أیضاً أوّل ما حصلت به الفردیّهُ أنّما هو بعینه الثّابته »

عین جناب خاتم.

« وَ أوّل ما وَجَد »

گویا

« وَجِدَ بالفیض المقدّس فی الخارج »

در خارج،

« مِنَ الأکوان روح المقدس »

روح مقدس، صعوداً.

نظر شریفتان هست جمله ای را که از مرحوم آقای شعرانی رضوان الله علیه به عرض رساندیم، جناب رسول الله فرمود: « أوّل ما خلق الله روحی »، نفرمودند « بَشرٌ »؛ « روحی »؛ « بشرٌ » که این بشره است و از حضرت عبدالله علیه السلام و از جناب آمنه سلام الله علیها و از صلب او و از رحم این، سلام الله علیهما هست، این که از جنبه ی بشر ظاهر عنصری که این است اما صعوداً، أول ما خلق الله روحی. اینی که بشر است صعوداً آن هست. صعوداً و عروجاً أوّل ما خلق الله روحی. نه جنبه ی بشریّت؛ بشر، ﴿ أنا بشرٌ مثلُکُم ﴾ است؛ و یکی « روحی » است؛ بین این دو باید فرق گذاشت دیگر.

« و أوّل ما وجد بالفیض المقدّس فی الخارج من الأکوان روحه المقدّس کما قال: « أوّل ما خلق الله نوری، فحصل بالذّات الأحدیّه و المرتبه الإلهیّه »،  

« و أوّل ما خلق »، فرمودید در خلق چه نهفته است؟ تقدیر، اندازه. در صادر نخستین فرمودید خلق نهفته نیست؛ صادر نخستین موصوف است به وصف اطلاق. که حق سبحانه از این اطلاق هم مطلق است. صادر نخستین مقید است به قید اطلاق. و لکن خلق و تقدیر بر آن کلماتی است که می آید روی صادر نخستین؛ که صادر نخستین، رقّ منشور کلمات وجودیّه است. و ایشان فرمود: « أوّل ما خلق الله نوری »؛ پس این « أوّل ما خلق الله » نمی خواهد که نهایت، رتبه ی خودش را بیان بفرماید؛ در مقام خلق، « أوّل ما خلق الله نوری »، اما فوق خلق، کسی می شود که با هباء می پیوندد؛ آن حرف شیخ در باب ششم فتوحات.

پس این حدیث که فرمود: « أوّل ما خلق الله نوری »، نمی خواهد بیان رتبه ی نهایی خودش را بفرماید؛ البته لوح هم از مراتب اوست؛ قلم هم از مراتب اوست؛ عالم مثال هم از مراتب اوست؛ اگر فرمود که مثال، مقام من است این نه اینکه بیان حدّش را فرمود؛ مقام و مرتبه خاصّی را بیان می فرماید. اینجا هم که فرمود: « أوّل ما خلق الله نوری » هم همینطور است. بله این حکایت از یک مرتبه اش می فرماید. مرتبه ی خلقش. اما مرتبه ی فوق خلق، اتصال وجودی با صادر نخستین هباء می کند، که می شود رقّ منشور ما سوی الله.

« فحصل بالذّات الأحدیّه »، یک؛

« و المرتبه الإلهیّه »، دو؛

« و عینه الثّابته»، سه؛

« الفردیّه الأولی »، هم سه؛

« و لذلک قال (رض): إنّما کانت حکمته فردیّه »

______________________________________

تقریر، تنظیم و ویرایش: زهرا حبیبی مشکینی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *