استاد اخلاق علامه حسن زاده آملی
حضرت آیت الله مهدی الهی قمشه ای در سال ۱۳۲۲ هجری شمسی در قمشه اصفهان (شهرضا) به دنیا آمد و در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ از دنیا هجرت نمود و به دیار باقی شتافت.
وی اصالتاً از سادات بحرین بود و نیاکانش در زمان نادرشاه از بحرین به قمشه آمدند و در آنجا مقیم شدند. لذا به الهی قمشهای مشهور بود.
علامه حسنزاده از زبان او مینویسد:
«بارها به این بنده میفرمود که من اصلاً، از سادات بحرینم ولی چون در کسوت متعارف فعلی که اختصاص به شیخ دارد شناخته شدهام از تبدیل عمامه سفید به سیاه خودداری میکنم»
حضرت علامه حسن زاده آملی در وصف استاد بزرگوارشان می فرمایند:
« … نماز می خواند، در قنوت گریه ها می کرد… چه بسیار پیش آمد که در جلسه درس، سخن را به جایی می کشاند که از ما گریه می گرفت و این فقط خصیصه ایشان بود. »
« یک وقت بنده به حضور شریف جناب استاد علامه میرزامهدی الهی قمشه ای درباره شعر و نظر شریفشان راجع به شعراء سخن به میان آوردم. تعبیر ایشان این بود که تمام این دیوانها فدای دیوان چندتن که همه فدای اینها (ملای رومی، نظامی، سعدی، حافظ و سنایی) و بعد فرمودند: همه گفته ها فدای این دو بیت بابا طاهر عریان: خوشا آنان که الله یارشان بی، به حمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنان که دائم در نمازند، بهشت جاودان بازارشان بی از این دوبیتی خاطرات خوشی داشتند و فرمودند آن سالی که به مکه مشرف شدم، به طول انجامید تا آن که شبی در مکه خواب دیدم این دو بیت باباطاهر را برایم این گونه می خوانند: خوشا آنان که الله یارشان بی، توکلت علی الله کارشان بی…. »
حکیم فرزانه مرحوم میرزامهدی الهی قمشه ای در حالی که دفتر و قلم در دستش و به اصلاح خلاصه التفاسیر خویش مشغول بود، در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانی ۱۳۹۳ ق (۲۵/۲/۱۳۵۲ش) در سن ۷۴ سالگی به سوی ملکوت پرکشید و پیکر پاکش را از تهران به قم انتقال داده و در وادی السلام به خاک سپردند.
کتابها: حکمت الهی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تصحیح تفسیر ابوالفتوح رازی، ترجمه و خلاصه التفاسیر قرآن کریم، شرح رساله فصوص الحکم معلم ثانی (فارابی) و… برخی از یادگارهای اوست.
دو نامه از علامه حسنزاده در شرح احوال آیت الله میرزا مهدی الهی قمشهای
بعد از ارتحال استادم متأله صمدانى جناب حاج میرزا مهدى الهى قمشهاى روحى له الفداء چند تلگرام تسلیت از دوستان به ما رسیده است، این کلمه حاوى دو نامه در جوابشان است که هریک شمّهاى از شرح حال آن بزرگوار رضوان الله علیه را دربردارد.
نامه نخست:
بسم الله خیر الأسماء
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی
من مرغ باغ عالم قدسم الهیا
زان آشیان به گلشن رضوانم آرزوست
لطف جناب دوست موجب تسلّى خاطر و تشفّى دل گردید، آرى
لطف از تو و بو ز مشک و نور از خورشید
رسمى است قدیم و عادتى معهود است.
مرقومهاى که نفحات انس شقائق کلماتش مشام روح را معطّر ساخت، و انوار ازهار حدائقش حدقه دیدگانرا منوّر زیارت شد. نوشتهاى که مشتمل بر انواع تفضّل و اکرام بود، و رقیمهاى که حاکى از وفور ایمان و خلوص اعتقاد کتب الله تعالى علیکم الرحمه و جزاکم خیرا. یا رب دعاى خسته دلان مستجاب کن
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کزان میان یکى کارگر شود
به حکم الارواح جنود مجنّده که دوست ما را با استاد گرامى الهى قمشهاى اعلى الله تعالى درجاته الفت در غیب و ارادت بىریب بود، و نیز تذکره اولیاء الله
سبب جلاى آینه دل و نزول برکات است از مرحوم الهى سخن بگوییم:
آن بزرگوار به نام مهدى و به لقب محیى الدین بود و در اشعارش الهى تخلص مىکرد در تحت مراقبت پدرى عالم بیدار بنام ملّا ابو الحسن تربیت شد. اصلا از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان و زهد و تقوى بود نیاکانش در زمان نادر شاه از بحرین به قمشه (شهرضاى فعلى) آمدند و در آنجا مقیم شدند. لذا به الهى قمشهاى شهرت داشت. بارها به این بنده مىفرمود که من اصلا از سادات بحرینم ولى چون در کسوت متعارف فعلى که اختصاص به شیخ دارد شناخته شدم از تبدیل عمامه سفید به سیاه خوددارى مىکنم. این چند نکته را در شرح حالش در مقدمه ترجمه فصوص و در نغمه عشّاق صفحه ۳۶۷ آورده است:
من آن رخشنده شمعم کآتش عشق
مرا دل سوزد و پروانه را پر
الهى طبع و مهدى نام و در عشق
لقب گردید محیى الدین مقرّر
پدر دانشورى بُد بو الحسن نام
چو شیخ خارقان جانش منوّر
نبُردى گر سَبَق در شهرت عشق
کجا زان بو الحسن بوده است کمتر
سرشتى بود او را نیک خویى
الهى بود ویرا پاک گوهر
تو گویى در ازل بگرفته تعلیم
صفا و زهد و تقواى أبا ذر
نیاکان بودم از سادات بحرین
ز حفّاظ قرآن و قرّاء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه
به دور نادر آن مرد دلاور
پس از طىّ مراحل مقدماتى با درک محاضر و مجالس درس و بحث اساتید بزرگى چون مرحوم آقا بزرگ حکیم خراسانى، و مرحوم عارف آقا شیخ اسد الله یزدى، و مرحوم برسى و مرحوم آقا حسین فقیه خراسانى و مرحوم ملا محمد على معروف به حاجى فاضل، و مرحوم محمد هادى فرزانه قمشهاى و غیرهم قدس الله تعالى اسرارهم توفیق یافت و از آن خرمنهاى فیض الهى توشه برداشت و سرمایه علمى گرد آورد. و بر اثر استعداد فطرى از سرمایه علمى خود کسب بسزا و تجارت شایانى کرد که تفسیر و ترجمه قرآن کریم و نیز ترجمه و تفسیر صحیفه سجادیّه، و ترجمه مفاتیح الجنان، و ترجمه و تفسیر چند خطبه و کلمات قصارسیّد الوصیین و برهان الموحّدین و امام العارفین على امیر المؤمنین (ع) به نظم و نثر و نیز تفسیر ابو الفتوح رازى و تعلیقات بر آن، و نیز ترجمه و شرح فصوص معلم ثانى فارابى، و نیز حکمت الهى عام و خاص، و نیز نغمه الهى و نغمه حسینى و نغمه عشاق که هریک از این مؤلّفات عشر مکرر به طبع رسیده است، و نیز شاگردانى که تربیت کرده است از برکات آن تجارت است.
شبهاى جمعه جلسه تفسیر داشت جمعى از خصّیصین از آن محضر مبارک خصوصى بهره مىگرفتند، و این بنده نیز افتخار شرکت داشت.
در احیاى معارف حقّه کوشا بود گاه به تفسیر و گاه به تحریر و گاه به تدریس.
سبحان الله از اول تا آخر کلیّات دیوانش و در همه تألیفاتش یک کلمه لغو نمىیابى. دیوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است خدا گواه است که محضرش نیز همچنین بود. بیش از ده سال با او حشر داشتم یک کلمه ناروا و یک حرف ناسزا و یک جمله بیهوده از او نشنیدم چه گریهها و زاریها از او دیدهام، و چه اندرزها از او به یادگار دارم. و چه خاطرات و چه حالات و چه و چه و …
کلمه فحش او «خواهر نامرد بود». مىفرمود خواهر نامردها چه مىکنند و یا فلان خواهر نامرد چه گفت. بارها با تبسّم میفرمود فحش من خواهر نامرد است.
و این بنده جز تلفظ به این لفظ فحش هیچ فحشى درباره کسى از او نشنیدم.
مىفرمود بعد از مرگ، تألیفات و اشعار ما قدر و قیمت پیدا مىکنند. در قانون شیخ الرئیس دست داشت و در تهران آنرا تدریس مىکرد.
طبعش بسیار لطیف بود. از طلعت دیوانش فروغ إنّ من الشعر لحکمه ساطع است؛ و از طلاقت بیانش شروق إنّ من البیان لسحرا طالع. نازکى اشعارش خود برهان ناطق است، و تقریظ مرحوم ملک الشعراى بهار که در ابتداى نغمه عشاق ثبت است شاهدى صادق.
این بنده گوید کسى را از معاصرین نمىشناسند که آنهمه مضامین رفیع حکمت و معانى منیع عرفان را به این سبک روان به رشته نظم کشیده باشد لذا با هیچیک از دواوین معاصرین جز به دیوان درج درر حقائق الهى خو نکرده است.
دقیقههاى معانیش در سواد حروف
چو در سیاهى شب روشنى پروین بود
و خود از طراوت گفتار نغز پرمغزش لذّت مىبرد که مىفرمود:
سخن مدّعیان نغز و لطیف است ولى
غیر شعر تو الهى دل ما نگشاید
و مىفرمود:
نظم چون آب روان افشاند بر خاک شما
دل هواى آتشین لعل سخن گوى شما
(این شعر یکى از ابیاتى است که در ستایش استادش حکیم آقا بزرگ فرموده است)
و مىفرمود:
به خلوت شب و بیدارى سحر و گفتگوى با ماه و ستارگان بسیار انس داشت و قسمت اعظم غزلیاتش در این موضوع است:
بیا تا ساعتى در شام تاریک
ز اشک دیده پیماییم ساغر
بیا تا در دل شب با دل خویش
سخن گوییم از آن پرناز دلبر
در نغمه الهى چهل و چهار بیت درباره شب آورده که چشم شبنشینان بساط قرب دوست بدان روشن مىگردد. مطلعش این است:
شب آمد شب رفیق دردمندان
شب آمد شب حریف مستمندان
شب آمد شب که نالد عاشق زار
گهى از دست دل گاهى ز دلدار
در این اواخر به قم مشرف شده بودند، و به بنده افتخار خدمت دادند، قضا را یکى از دوستان نیز مهمان بنده بود چون صبح فرا رسید آن دوست چه قدر از سحر الهى سخن گفت. در اکثر تابستانها به مشهد رضوى تشرف حاصل مىکرد، و مىفرمود هر وقت امام مرا خواسته مىروم و هنوز بىدعوت نرفتم، دعوتش اینکه مثلا خواب مىبینم در رواق و ایوان آن حضرتم و از اینگونه خوابها و عبارتها که کارت دعوتم هست.
بارى مىفرمودند که سالى به مکّه مشرف شدم به اقتضاى جنبه بشرى از دورى اهل و عیال در اثر طول زمان به تشویش و خیال افتادم خوابى دیدم که در عالم خواب این بیت بابا طاهر را برایم مىخواندند:
خوشا آنان که الله یارشان بى
توکلّت على الله کارشان بى
در دیوان بابا طاهر مصراع دوم چنین است: «بحمد و قل هو الله کارشان بى» ولى به اقتضاى مقام بحمد و قل هو الله تبدیل به توکلت على الله شد.
- به این بنده مىفرمود شما خیر مىبینید که به اساتید خود اینهمه فروتنى و مهربانى دارید.
درس ما را بعد از نماز مغرب و عشا مىفرمود که بتعبیر لطیفشان تدریس نابجاى تعقیبات نماز ما باشد. ما نیز نماز را با ایشان در منزلش مىخواندیم و بآن بزرگوار اقتدا مىکردیم. امّا نماز مىخواند. در قنوت گریهها مىکرد. گویا الآن آن نغمه الهیش را در حال قنوت مىشنوم که با گردن کج و صوت حزین و آهنگى جانفزا و دلربا همراه با درر غلطان قطرات اشک مىگوید: الهى و ربّى من لى غیرک أسأله کشف ضرّى و النظر فى أمرى. سبحان الله این روح فرشته خوى، این عالم ربّانى، این عارف صمدانى، این مفسّر قرآن، این صاحب آنهمه بیانات عرشى، این داراى آنهمه اشک و آه و سوز و گداز، این چشم از زخارف دنیا پوشیده و دیده به دیدار لقاء الله دوخته؛ محسود شیخ بیمایهاى شده بود فقط به دنیازدگى و براى گرمى معرکه در میان تنى چند اشباه الرجال و لا رجال زخم زبان به مانند الهى مىزد. مرحوم استاد قمشهاى طعن آن حسود را برایم نقل کرد ولى خداى علیم شاهد است که با چه حال ابتهاج و تبسّم و شادمانگى حکایت کرد و باز براى حسود دلسوزى مىکرد و مىفرمود که این خواهر نامردها دل به چه خوش کردهاند؟!
براستى گفتار بلند جناب شیخ الرئیس تغمّده الله تعالى برحمته که در مقامات العارفین اشارات فرمود: «العارف هشّ بشّ بسّام و کیف لا یهشّ و هو فرحان بالحق» در مرحوم آقاى استاد الهى قمشهاى برایم بنحو کامل تجلّى کرده است. و جناب آقاى الهى در إزاى طعن آنشیخ کارى که کرده بود این بود که این غزل را بسرود:
اى شیخ مزن طعنه به گفتار الهى
ذوقى طلب از جذبه اشعار الهى
هر نکته که در نظم الهى است حدیثى است
از دفتر معشوق و ز انوار الهى
افروخته جان ز آتش عشق است و عجب نیست
روشندلى از شمع شرر بار الهى
هر مرغ زند نغمهاى از شوق در این باغ
آید به تفرّج سوى گلزار الهى
گر طعنه زند صوفى و گر شیخ نرنجیم
غافل بود از مخزن اسرار الهى
از مردم آزاده و ارباب صفا پرس
لطف سخن و طبع گهربار الهى
هر عالم ربّانى و هر صوفى صافى است
پاک از حسد و شید بود یار الهى
راز دلم از ناله جانسوز توان یافت
گر بشنوى آهنگ دل زار الهى
من ذرّه خورشید تو اى شاهد غیبم
با عشق تو افتاده سروکار الهى
البته هرکسى محسود این و آن نمىشود مگر شخصیّت بارزى باشد. این خود دلیل بر علوّ مقام محسودین است. در کتاب شریف کافى ثقه الاسلام کلینى اعلى الله تعالى مقاماته درباره ائمه اطهار علیهم السلام بابى است بعنوان «باب أنّهم المحسودون الذین ذکرهم الله تعالى». و در این باب کلینى به اسنادش روایت مىکند عن الکنانى:
قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عز و جلّ: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فقال: یا ابا الصباح نحن و الله الناس المحسودون (ص ۱۲۴ ج ۲ من الوافى )
یعنى ابو الصباح کنانى گفت از امام صادق (ع) پرسیدم اینکه خداى عز و جل فرمود:
آیا حسد مىورزند مردمى را هرآنچه که خدا از فضلش به ایشان داده است؛ این مردم کیانند؟ امام فرمود اى ابو الصباح قسم به خدا آن مردم محسود ماییم.
- دخانیات استعمال نمىکرد و مىفرمود مشق خط من قلیان کشیدن من است هر وقت بخواهم قلیان بکشم مشق خط مىکنم و به همین جهت خطّش زیبا شده بود و خوش مىنوشت و از آقاى میرخانى تعلیم خط مىگرفت.
یکى از آثار مرحوم الهى قمشهاى تصحیح دو بیتیهاى بابا طاهر عریان قدّس سرّه است که به قطع جیبى به طبع رسیده است. و مىفرمود: همه دیوانها فداى گفتههاى سنایى و مولوى و نظامى و سعدى و حافظ و جامى و همه فداى این یک دو بیت بابا طاهر عریان:
خوشا آنان که الله یارشان بى
به حمد و قل هو الله کارشان بى
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بى
- حضرت علامه حسن زاده آملی همچنین می نویسند:
«چون بدن مرحوم الهی قمشه ای به خاک سپرده شد، هنوز لحد نچیده بودند که جناب استاد علامه طباطبایی تشریف آوردند و در کنار قبرش نشستند. دستمال در دست گرفتند و بسیار گریستند».