﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾
شما گفتید که کمالات و خیرات و اینها آنی است که مُلِذّ است و انسان مثلاً از آن مُلتذّ است.
میبینیم که صحّت، سلامت امثال اینها هست و انسان التذاذ به آن ندارد.
آنوقت این چه کمال و خیری است؟!
شما گفتید: کمال و خیر، مُلِذّ است و لذّت بخش است، اینها که نیستند.
بعد جواب دادیم که، ما در تعریف لذّت دو چیز گفتیم:
یکی کمال و خیر
و دیگر ادراک این کمال و خیر
آنجا ادراک نبود.
حالا در این تنبیه، حرف عکس آن است، که طرف میگوید که: ادراک هست و میبینیم که این ادراک، باید که مثلا از آن لذّت ببرد، کمال و خیرش بوده باشه، میبینیم که نیست.
بعد جواب میدهیم که یک آفتی در این مُدرک است.
آن کمال و خیر هست.
کمال و خیر، کمال و خیر در این مُدرک، یک آفتی است که او درست ادراک نمیکند.
اگر او درست ادراک کند این کمال و خیر برایش حاصل هست، که غرض به عکس حرف بالا.
حرف اول این بود که کمال و خیر هست، لذّت نیست.
بعد در جواب گفتیم که ادراک به کمال و خیر را ندارد.
یک توجه و تنبهی شود لذّت حاصل میشود.
اینجا میگوییم که:
خود این شی من حیث هو
کمال و خیر است، اما برای این موطن، برای این عضو، برای این قوّه، برای این یابنده کمال و خیر نیست.
ادراک میکند.
مریض است، ادراک میکند، این ادراکش او را کمال و خیر خودش نمییابد.
پس کمال و خیر برای او نیست، ادراک میکند.
اولی این بود که کمال و خیر هست، ادراک نمیکند.
حالا اینجا، به قول ایشان، حول.
حالا این، شاخه نبات را این غذای لذیذ را مریض گذاشته به سر زبانش.
خود این شاخه نبات مثلا، این حبّه نبات کمال و خیر است، هست واقعا برای آدم سالم.
اما برای این عضو مریض، برای این زبان، برای این ذائقه که میچشد و تلخ میچشد، برای او کمال و خیر نیست.
ادراک دارد، کمال و خیر برای او نیست.
چنانکه اوّلی کمال و خیر بود، ادراکش، نداشت.
این دو، همینطور عرض کردیم، متعاکسند.
پس اولی کمال و خیر بود ادراکش نبود،
اینجا ادراکش هست، کمال و خیر برای او نیست، برای عضو نیست، همین.