﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾
( دروس شرح اسفار ، جلسه هفتم )
حالا طبیعت الوجود
حقیقت وجود و عوارض او، عوارض ذاتی او.
شما این متن وجود خارجی را بخواهید، عوارض ذاتی آنی که عارض ذات وجود شده، به خود وجود هیچ واسطه ای نخورده، به خود وجود عارض می شود، عوارضی هست که با واسطه هست، ذاتی نیست؛ بعد سؤال کنیم که عوارض وجود چه باید باشد ؟
با یک فی الجمله تأمل با سوابقی که داریم آشنایی با این مسائل که داریم می بینیم اول چیزی که به وجود برخورد کرده، اینکه من و تو _ به فرمایش شبستری در گلشن راز _ من و تو یعنی ماهیات، یعنی کثرات، من و تو عارض ذات وجودیم؛ مشبک های مرآت وجودیم. این یک حقیقت است که مشبّک،
تعبیر میکنم به جداول، شعب، شئون، مظاهر، مجالی. گوناگون تعبیرات دارند اشاره میکنند به یک حقیقت. می بینند که من و تو، ماهیات، این ماهیات عارض ذات وجودند که این حقیقت را تکثر دادند. تکثر دادند بدون امتیاز و بینونت بصورت بینونتی که هذا و ذاک راه ندارد، هذا و ذاک ی جدا را « طبیعی» میگوید اما « الهی» نمیتواند بگوید، که الهی به برهانش میگوید: بیده ملکوت کل شیء. راه ندارد که بینونت بوده باشد؛ جداییِ آن طوری نمیشود.
همان طوری که حضرت وصی علیه السلام فرمود که بینونت، بینونت وصفی است نه بینونت به صورت عزلت باشد؛ وصفی است بینونت وصفی. به چه نحوه؟ به حدّ این موصوف نیست؛ نفس ناطقه چشم نیست نه جدای از چشم باشد نه چشم بریده ی از او بوده باشد؛ وصف حدّیت را، محدود بودن را که چشم دارد از او جدا کنید؛ حاشا و کلا که او در چشم باشد در سامعه نباشد! در قوای دیگر نباشد! النفس فی وحدته کل القوا است درعین حال که هیچ یک از آن ها نیست به این معنا محدود در آن حدّ نیست.
بینونت به صورت عزلت نباشد، به صورت وصف باشد این وصف چیست؟ وصف نقص. حد را از اونها بردارید که: والله من ورائهم محیط با ممکنات با کلماتش با مخلوقش عرض کردیم چه نحوه تمایز دارند؟ تمایز را به دو قسم کردیم گفتیم تمایز تقابلی و تمایز احاطی. تمایز تقابلی حاشا و کلا! که این خدا و این خلق، ما دیگر خلق مستقل، موجود مستقل نداریم. راه ندارد. اینها ربّ دارند؛ رب العالمین. رب العالمین بالا سر همه شان هست بالاسری که به آن معنایی که بنده و جنابعالی متوجه میشویم بالاسر جدایی و عزلت و اینطوری که نیستش آقا!
حالا بینونت، این تمایز تقابلی نیست مثل زید و امر باهم دارند! تمایز احاطی، محیطی و محاطی است. مثل اینکه نفس ناطقه از چشم تمایز دارد چه نحوه تمایز؟ به صورت عزلت؟ میفرمایید نه!
بحث درباره چی هست؟ در چه موضوعی بحث میفرمایید؟ در موضوع چشم زید. مگر زید غیر از چشمش است؟! چشم مگر از او جدا است؟! در عین حال که از او جدا نیست میفرمایید زید و چشم زید. یک همچون تمایزی، تمایز محیطی و محاطی. تمایز بینونت و تقابلی در اینجا راه ندارد. اول چیزی که عارض میشود من و تو، این جداول، این امواج، این هیئات، حدود، عارض بحر وجود میشوند بدون اینکه از او بریده و گسیخته بوده باشند.
این ماهیات عارض میشوند که ماهیات را می آیید در کتب عرفانی و در همین کتاب گاهی تعبیر میفرمایند به اعیان ثابته. عرفا تعبیر میکنند به اعیان ثابته و حکیم تعبیر میکند به ماهیات. و باز اینها بیشتر بحثش میشود، حرفش میشود و تحقیقاتی که در کتاب در پیش داریم چون میخواهیم در کتاب پیش برویم معطل نشویم خود کتاب همه مطالب را عنوان میکند اینها در پیش است و عنوان میشود الان به همین اندازه به خاطر شریف داشته باشید که عوارض ذاتیه مثل اعیان ثابته و ماهیات و اگر در کتاب ها میخوانید اعیان ثابته صور علمی اشیاء است در صقع حقّ در مقام احدی، منافاتی با این حرف ما ندارد و هردو یک حرف را میزنیم. منتها بازتر میشود روشن میشود.
اعیان ثابته صور علمیه اشیاء هستند در صقع ذات ربوبی در مقام احدی امتیاز وجودی ندارند، در مقام واحدیت در عالم شهادت مطلقه از یکدیگر تمایز پیدا میکنند. این اعیان ثابته این ماهیات، اولین عارضی هستند که به ذات وجود به این بحر بی کران هستی عارض میشوند که کثرت پیش میآید، بدون کثرت نمیشود، رب مطلقِ بی مظاهر معنا ندارد راه ندارد نمیشود. یک توهمی است وهم خیالی میکند.
و میرسیم به عوارض ثانوی. عوارض ثانوی که برای وجود این همه معقولات ثانیه را که میآوریم وحدت را کثرت را، امور دیگر را، معقولات ثانی، میدانیم معقولات ثانی عارض میشود طبیعت را مفهوم را حقیقت را در وعاء ذهن. در خارج که معقول ثانی عارض اشیاء نمیشود معروضات نمیشود به خلاف آن اعیان ثابته ماهیات که میشود هم مفهوم وجود را ذات وجود را در وعاء ذهن عارض شود و در خارج که روشن است عارضش هست که او را به صورت کثرت در آورده است، مظاهر و مجالی درآورده است.