دانلود فایل پی دی اف رساله خیر الأثر در رد جبر و قدر و دو رساله دیگر
«خیر الاثر در رد جبر و قدر و دو رساله دیگر»، نوشتهای است از استاد حسن زاده ، به زبان فارسی و در موضوع قضا و قدر و کسب و اقسام فاعل است.
رساله خیر الاثر، مشتمل بر یک مقدمه و شش عنوان اصلی است و رساله کسب، دارای پنج عنوان اصلی و رساله اقسام فاعل، حاوی سه عنوان اصلی میباشد.
مسئله جبر و اختیار ، یکی از مسائل مهم کلامی است که متکلمین و حکما کتابهای زیادی در پیرامون آن به رشته تحریر درآوردهاند. اشاعره کسانی هستند که به جبر گرایش دارند؛ اینان، معتقدند که تمام افعال بندگان، مخلوق خدای سبحان است و مجازا به انسان نسبت داده میشود.
در مقابل آنها، معتزله قرار دارند که در مشرب آنها، افعال انسانها به خودشان واگذار شده است و خداوند ، قدرت انجام آن را به آنها داده است و هیچ نقشی در اعمال آنها ندارد. در این میان، شیعه ، نظریه « الامر بین الامرین » را برگزیده است. اثر حاضر، نظریه جبر و قدر را رد کرده و نظریه امامیه را اثبات مینماید.
استاد، مطالب خود را در پانزده بخش تدوین کرده است که اجمالا به آنها اشاره میشود:
← بخش اول
در این بخش، بیان میشود که اختیار و اراده و قدرت چیست و مختار و مرید و قادر کیست؟
اختیار، آن است که شخص، یکی از دو طرف را که برای فعل ثابت است، ترجیح دهد؛ یعنی اگر اراده جازمه به عدم فعل تعلق گیرد، طرف عدم را ترجیح بدهد و الا طرف وجود را. البته ترجیح شرطی دارد و آن، این است که علم پیدا کند به مصلحت وجود یا مفسده عدم یا بالعکس.
اراده در ما، حالتی است که برای فاعل بعد از تصور فعل و تصدیق به غایت آن و حصول شوق، حاصل میشود و قدرت در ما، بالقوه است و مرجحی باید تا به فعلیت رسد.
← بخش دوم
این بخش، در باره اختیار و قدرت و اراده تحقیق میکند. قدرت و اراده و داعی در انسان ، در مقایسه با بعضی افعالش متعدد و صفات زاید بر ذاتند، ولی در حق تعالی، عین ذاتند.
نکته جالب اینکه علم و اراده و شوق و میل یک معنی است که در عوالم چهارگانه انسانی به وجود میآید و در هر موطن، به صورتی خاص که مناسب آن موطن است ظاهر میگردد پس محبت که همان ارادت است، در عالم عقل ، عین قضیه و حکم است و در عالم نفس ، عین شوق است و در عالم طبیعت ، عین میل است.
← بخش سوم
در بخش سوم، تعریف متکلمین را در باره قدرت، بیان نموده و آن را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. متکلمین، قدرت را به «صحت فعل و ترک» تعریف کردهاند؛ بدین معنی که صدور فعل و عدم صدور آن از قادر صحیح میباشد.
این تعریف فقط در انسان و حیوان صحیح است، ولی در واجب الوجود اشتباه است. تعریف قدرت، در واجب الوجود ، باید چنین باشد: «القدره کون الفاعل بحیث ان شاء فعل و ان لم یشا لم یفعل». متاسفانه بعضی از متکلمان امامیه قدرت را ازلی نمیدانند و فیض باری تعالی را از او منقطع میدانند، در حالی که امام علیهالسّلام به صراحت میفرماید: ذات مقدس الهی، عین حقیقت حیات و علم و قدرت و اراده و سایر صفات کمال است و تمام صفات وجودی در ذات ربوبی بر وجه اعلی و اشرف متحقق است.
← بخش چهارم
در این بخش، سخن در جبر و تفویض است. اولین کسی که مذهب جبر را آورد، جهم بن صفوان بوده است.
علت اینکه مذهب جبر را به اشعری نسبت میدهند شاید بدین جهت است که وی در ترویج این مکتب سعی زیادی داشته است. ابو الحسن اشعری ، به هشت واسطه به ابو موسی اشعری میرسد. ابو الحسن اشعری، در اول، معتزلی بود، سپس از اعتزال عدول کرد و بزرگترین دشمن معتزله گردید.
← بخش پنجم
این بخش، در مناظره ابو الحسن اشعری با استادش ابو علی جبایی است. این مناظره را ابن خلکان که خود اشعری است، در کتاب تاریخی خود آورده، سپس مذهب خود را تایید کرده است.
← بخش ششم
در این بخش، گفته میشود که اشعری منکر قانون علیت در سلسله موجودات است. وی، حتی انکار علیت را در انتاج مقدمتین؛ یعنی صغری و کبری جاری میکند. وی، قائل است که احکام پنج گانه، مبتنی بر مصالح و مفاسد در اشیا نیست و همه چیزها را بدون واسطه به باری تعالی اسناد میدهد.
← بخش هفتم
این بخش، در بررسی نظریه کسب اشعری است. اشعری، افعال عباد را مکسوبشان میداند، لذا ثواب و عقاب دارند؛ یعنی اراده بنده مقارن از برای فعل میباشد، ولی آن اراده، هیچ گونه تاثیری در وجود آن فعل ندارد، بلکه فعل از خداست که در بنده ظاهر میشود، مثل دست که در آستین حرکت میکند و آستین از خود حرکتی ندارد؛ پس بنده، به منزله آستین و خدا، به منزله دست است. حرکت، از دست و ظهورش در آستین است، البته پوشیده نیست که این گونه کلمات به حسب ظاهر از اصل توحید قرآنی و مبنای برهانی بعید به نظر میرسد. از سخنان ابن عربی هم استفاده میشود که وی، کسب را صحیح میداند، ولی کسب ابن عربی، غیر از کسب اشعری است.
← بخش هشتم
در این بخش، در باره آرای اهل تفویض در افعال بندگان، سخن به میان میآید. معتزله، معتقد هستند که خدای متعال کارهای عباد را به خودشان واگذار کرده است.
بزرگترین دلیل معتزله آن است که اگر بنده را اختیار و فعل نباشد، تکلیف او عبث و دعوت اولیا و انبیا و اوامر و نواهی الهی بی فایده خواهد بود. با کمی دقت در آرای معتزله، دانسته میشود که ادله آنها خطابی و عمدتا تمسک به ظواهر آیات و اخبار متشابه است و اغلب بر مبنای پندار سطحی و عامیانه میباشد.
← بخش نهم
در این بخش، ابتدا نقادی هر دو طایفه را نسبت به یک دیگر مطرح ساخته، سپس فساد هر دوی آنها را آشکار میکند.
← بخش دهم
در این بخش، قدریها و آرای آنها مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. قدری، در بسیاری از روایات همان معتزلی است و فیض هم در وافی بدان تصریح نموده است که اینان همان مفوضهاند که به قدرت و استقلال عبد در افعالش اعتقاد دارند. ملای رومی هم در مثنوی، قدر را برمفوضه اطلاق کرده است.
در جوامع روایی، قدری به مجوس امت تشبیه شده است، چون مجوس قائل به دو مبدا یزدان و اهریمن است و تفویضی هم در ایجاد افعال به دو مبدا معتقد است: یکی، خداوند که بنده را ایجاد کرده است و دیگری بنده که در ایجاد افعالش مستقل است. ما روایات زیادی داریم که هر دو مکتب جبر و قدر را رد کرده و به امر بین الامرین ناظر است.
در این امر سوم که همان امر بین الامرین است، فلاسفه را طریقهای است و بالاتر از آن طریقه راسخون در علم است. اینان کسانی هستند که به سر کلمات ائمه اطهار علیهالسّلام نائل شدهاند.
حکیم سبزواری ، در شرح منظومه ، در بحث عموم قدرت حق تعالی، مطالب شریفی دارند که در رابطه با رد جبر و تفویض و اثبات امر بین الامرین میباشد که علاقه مندان معارف عقلی میتوانند بدان جا رجوع نمایند.
← بخش یازدهم
این بخش، اختصاص به توحید ذاتی، صفاتی و افعالی دارد. در این بخش، بطلان مذهب جبر و تفویض و حق بودن مذهب امامیه ، روشن میشود، هم چنین به رموز و اسرار بعضی از آیات و روایات نیز اشاره میشود. با دقت در مطالب این بخش، به آسانی توحید صمدی که محققان عرفا بر آن پافشاری میکنند، دانسته میشود.
← بخشهای دیگر کتاب
بقیه بخشهای کتاب، در باره اقسام فاعل بحث میکند تا حقیقت مذهب امامیه روشن گردد. اقسام فاعل عبارتند از: فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالجبر، فاعل بالقصد، فاعل بالعنایه، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعشق. البته فاعل بالعشق را مرحوم الهی قمشهای ، در کتاب حکمت الهی، بر اقسام فاعل افزودند. همه اقسام فاعل، در انسان مصداق دارد. از میان اقسام فاعل، حق تعالی را فاعل بالتجلی دانند که با توحید صمدی سازگار است. البته فاعل بالتجلی و فاعل بالعشق را یک مآل است و هر یک از آنها معاضد یک دیگرند.