وحی را می گیرد، معصوم؛
پیاده می کند، معصوم.
عرض کردم که وجود انبیا کارخانه ی الهی است؛
اگرچه جنابعالی هم کارخانه ی حقی؛
اگرچه بنی آدم کارخانه ی حق اند؛
بخصوص آن بزرگان که سفرای حق هستند؛
وجودشان کارخانه ی حق است.
معانی را می گیرند.
آقا چیزی می شنوید: معنا پیاده کردن.
آن کسی که دائم معنا پیاده می کند،
در حال مرگ به زمان کندن جان است؟
درست در حرکت؛
بدن در تلاطم؛
با چه اشارات، با چه حرکات، ایماء ؛ به قول آقاجان ایباء.
سر را که به جلو اشاره می کند عرب می گوید ایماء؛
سر را که به پشت سر می برد می گویند ایباء.
گاهی از این سو، گاهی از آن سو.
گاهی به اشارات دست،
اینها چیست؟ چون معناست.
حقیقت از عرش دارد می آید به فرش.
ولو آسمان دارد می آید به زمین، از باطن دارد می آید به ظاهر.
این کار بسیار بزرگی است؛
کار مهمی است.
لذا برای ایفاء و رساندن مقصود خود کمک می گیرد دست و زبان و ابراز و افزار و آلات و دیگر سرمایه هایی که خدای متعال داده آنها را به کمک می گیرد برای پیاده کردن آن حقیقتی که در جان خود می یابد.
همه ی ما این کارخانه ی الهی هستیم؛ اما آن کارخانه ها چون سفیر حق اند،
می بایستی وحی را، حقائق محض را از عالم واحد بگیرند، کارخانه شان،
تمام حروف باید در نهایت دقت،
نهایت صحت و متانی
ابداً اشتباه در حروفچینی پیش نمی آید،
بشود یک وقتی « ب » جای « ت » را بگیرد، نشدنی است.
اما در این مقالهای ما چرا، در قلمهای ما چرا،
یک خط می نویسیم، چند تا خط می زنیم.
کلمه ها را محو کردیم. این نباشد.
به جای این کلمه آن بود ، بهتر است؛
به جای این موضوع آن بود، بهتر است.
اما برای انبیا این نیست.
کارخانه، کارخانه ی معصوم است.
آنچه را که گرفته اند حق است.
روی حساب جنبه ی بشری می گیرند؛ دگرگون می شوند؛ مضطرب می شوند، رنگ چهره شان بر می گردد؛ این حالات برای جنابعالی هم هست.