﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾
👈 وقتی جمعی آمدند به زیارت حضرت ثامن الأئمه، آمدند از راه دور به زیارت جناب امام هشتم ما علیه السلام، اجازه خواستند، امام به آن خادمش فرمود، به آن دربان فرمود که آنان حق ورود به محضر امام را ندارند. چون پدر است. مربی است، آنها را غافل می بیند. الآن باید تلنگرشان زد؛ الآن باید بیدارشان کرد، اینها قابلیت دارند، الآن منتظر یک سوز و گدازند. دیگه « یکادُ زیتُها یُضیءُ وَ لو لَم تَمسَسهُ نار» الآن دیگر اینها قابلیت دارند، آمادگی دارند، ولکن باید درست شست شو بشوند، نشدند فعلاً به ظاهر یک بی اعتنایی ببینند، که بی اعتنایی نیست، عین لطف است؛ عین محبت است.
چون از نیت امام ، از سیرت امام آگاهی نداریم بعضی از حرفها درباره امام می آوریم.
فردا دربان اظهار کرد که آقا اجازه نفرمودند. آنها برگشتند. با همدیگر به گفتگو آمدند. با یکدیگر صحبت به میان آوردند. گفتند ما از راه دور آمدیم و حجت الله ما را به حضور مقدسش نطلبیده، بار نداده، از آن جانب که بخل نیست، از جانب ما نقص است،عیب است. بیاییم ببینیم ما خودمان چکاره ایم؟ ما می خواهیم برویم به محضر امام ببینیم آیا از شیعیانیم؟ شیعه؟ تابع، شایع، پیرو هستیم یا نه؟
آمدند هر یکی کتاب اعمال خودشان را باز کردند؛ کارهای خودشان را بررسی کردند، وقتی که خودشان را تطهیر کردند؛ خوب که مزرعه ی اعمالشان را وجین کردند؛ خودشان را که آمادگی دادند؛ کارهایشان را که رسیدند؛ چند روزی به سر آوردند؛ سوز و گداز اینها را به خوبی داغ کرده، رفتند در زدند؛ آقا فرمود: برو به آنها بگو حالا بیایید.
در زدند. خادم آمده دم در. گفتند از آقا اجازه بگیرید که ما به حضورشان تشرف حاصل کنیم، عرض کرد که آقا فرمود بیایید. بیایید به حضور امام. حالا که آماده اید؛ حالا که لیاقت پیدا کردند؛ شباهت پیدا کردند؛ حالا سیب را بچه همی ماند بدو. حالا که شباهت پیدا کردند و لیاقت پیدا کردند توانستند که به محضر امام بار پیدا کنند.
این شفاعت است و شفاعت را باید از اینجا ببریم.
این ولایت است؛ باید از اینجا ببریم.
این بهشت است و باید از اینجا ببریم وگرنه خداوند رحمتتان کند، وگرنه دنبال چه عرض کنم؟ البته سعادتمند. صحبتش پیش می آید وگرنه کار دشوار است. وگرنه کار مشکل است. چه بسا نمازها خواندند و … و… و…
دعایتان می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله
ممنون از حسن توجه و زحمات شما. ماجورید